ابنبات ترش .پارت 11
به هوش اومدم .حس آرامشی داشتم.
دختر کوچیک خانواده داد زد: به هوش اومدهههههههههههههههههههههههههه
تمام اونا نگاهم کردن .
یه مردی با ریش های بلند خاکستری نگاهم کرد .فکر کنم پدر خانواده بود.
لبخندی بهم زد .
گفت: دیدیم زخمی شدی ،دلمون نیومد ولت کنیم .
ما داریم میریم ویلای بالای کوه ولی گفتیم به خاطر برگردیم بریم بیمارستان.
گفتم: نه ممنون بیمارستان نیاز نیست ،میشه منو ببرید خونه؟
مرده: باشه آدرس رو بده بریم .ما که تا اینجا اومدیم .
آدرس رو دادم و منو جلوی در آپارتمانم پیاده کردن .
در رو باز کردم .
تهیونگ رو دیدم که معلوم بود ریز ریز گریه کرده بود و از فشار قرمز شده بود و ناخن می خورد رو مبل نشسته بود
تهیونگ : احمق کله خر منننننننننن،فکر کردم از دستت دادم .
وقتی دیر کردی زنگ زدم آموزشگاه و وقتی بهم گفتن تو رو تو دوربین ها دیدن که دزدیدنت ،انگار هدف زندگیم رو دزدیدن .
اخه چرا اینقدر خری ؟
چرا من باید همش نگرانت باشم .چرا سر تا پات زخمی و کثیفه ،بلایی سرت آوردن..
از تمام اون عوضی ها شکایت می کنم .اون پسره چی ؟اون چرا کمکت نکرد ؟حتما همش تقصیر اون بیشعوره
دستاش رو گرفتم و تکون تکونش دادم .
هی اون تهیونگ بی حس و منطقی من کجاست ؟من حالم خوبه نیازی به نگرانی نبود .اونا فقط چنتا دختر احمق بودن .
تهیونگ نفس عمیقی کشید و خودشو جمع و جور کرد .
صورتش رو پاک کرد و رفت تو خونهی خودش .
منم رفتم .یه دوش خیلی طولانی گرفتم .
همه جام کبود بود .
لباس سفید و بلندی رو پوشیدم ،خیلی خسته بودم.جلوی تلوزیون دراز کشیدم.
کم کم داشت خوابم می برد که زنگ درو زدن ،گفتم حتما تهیونگه که اومده غر بزنه ،در رو باز کردم .
جیهوپ با لپ های گل انداخته و مست جلوی در بود .معلوم بود مریض شده .
پشتش یونگی رو دیدم .همون پسری که دوست صمیمی جیهوپ تو اموزشگاهه.
یونگی جیهوپ رو گرفته بود که نیوفته .
یونگی: اون روز که زیر بارون رفتین سرما خورده ،ولی وقتی شنید تو رو دزدیدن و کار اون دختره خاطر خواهشه و اون نتونسته کمکت کنه عذاب وجدان گرفته و مست کرده .فقط اسم تو رو میگه .
وقتی فهمیدم برگشتی ،آوردمش که شاید یکم حالش بهتر بشه بعد لبخند موزیانه ای زد و جیهوپ رو پرت کرد روم و در رو بست .انگار که کلافه شده بوده و می خواسته از شرش خلاص بشه.
آوردمش و نشوندم رو مبل و رفتم براش یه نوشیدنی گرم درست کنم.
جیهوپ داد زد : ا/تتتتتتتتتتتت، ببخشید به خاطرم ازیت شدی،من خیلی عوضیم .
بغض کرد : ببخشید که اینقدر مرخرفم که تو همچین زمان مهمی مریض شدم و نتونستم بیام آموزشگاه.
بهش نوشیدنی رو دادم .
گفتم : تقصیر تو که نبود ،از عمد که نکردی .
جیهوپ : به خاطر من اون عکسا پخش شد .
گفتم: کدوم عکس ؟
جیهوپ : یکی یه عکسی آزمون گرفته و ادیتش کرده که ما داریم همو می بوسیم.
دختر کوچیک خانواده داد زد: به هوش اومدهههههههههههههههههههههههههه
تمام اونا نگاهم کردن .
یه مردی با ریش های بلند خاکستری نگاهم کرد .فکر کنم پدر خانواده بود.
لبخندی بهم زد .
گفت: دیدیم زخمی شدی ،دلمون نیومد ولت کنیم .
ما داریم میریم ویلای بالای کوه ولی گفتیم به خاطر برگردیم بریم بیمارستان.
گفتم: نه ممنون بیمارستان نیاز نیست ،میشه منو ببرید خونه؟
مرده: باشه آدرس رو بده بریم .ما که تا اینجا اومدیم .
آدرس رو دادم و منو جلوی در آپارتمانم پیاده کردن .
در رو باز کردم .
تهیونگ رو دیدم که معلوم بود ریز ریز گریه کرده بود و از فشار قرمز شده بود و ناخن می خورد رو مبل نشسته بود
تهیونگ : احمق کله خر منننننننننن،فکر کردم از دستت دادم .
وقتی دیر کردی زنگ زدم آموزشگاه و وقتی بهم گفتن تو رو تو دوربین ها دیدن که دزدیدنت ،انگار هدف زندگیم رو دزدیدن .
اخه چرا اینقدر خری ؟
چرا من باید همش نگرانت باشم .چرا سر تا پات زخمی و کثیفه ،بلایی سرت آوردن..
از تمام اون عوضی ها شکایت می کنم .اون پسره چی ؟اون چرا کمکت نکرد ؟حتما همش تقصیر اون بیشعوره
دستاش رو گرفتم و تکون تکونش دادم .
هی اون تهیونگ بی حس و منطقی من کجاست ؟من حالم خوبه نیازی به نگرانی نبود .اونا فقط چنتا دختر احمق بودن .
تهیونگ نفس عمیقی کشید و خودشو جمع و جور کرد .
صورتش رو پاک کرد و رفت تو خونهی خودش .
منم رفتم .یه دوش خیلی طولانی گرفتم .
همه جام کبود بود .
لباس سفید و بلندی رو پوشیدم ،خیلی خسته بودم.جلوی تلوزیون دراز کشیدم.
کم کم داشت خوابم می برد که زنگ درو زدن ،گفتم حتما تهیونگه که اومده غر بزنه ،در رو باز کردم .
جیهوپ با لپ های گل انداخته و مست جلوی در بود .معلوم بود مریض شده .
پشتش یونگی رو دیدم .همون پسری که دوست صمیمی جیهوپ تو اموزشگاهه.
یونگی جیهوپ رو گرفته بود که نیوفته .
یونگی: اون روز که زیر بارون رفتین سرما خورده ،ولی وقتی شنید تو رو دزدیدن و کار اون دختره خاطر خواهشه و اون نتونسته کمکت کنه عذاب وجدان گرفته و مست کرده .فقط اسم تو رو میگه .
وقتی فهمیدم برگشتی ،آوردمش که شاید یکم حالش بهتر بشه بعد لبخند موزیانه ای زد و جیهوپ رو پرت کرد روم و در رو بست .انگار که کلافه شده بوده و می خواسته از شرش خلاص بشه.
آوردمش و نشوندم رو مبل و رفتم براش یه نوشیدنی گرم درست کنم.
جیهوپ داد زد : ا/تتتتتتتتتتتت، ببخشید به خاطرم ازیت شدی،من خیلی عوضیم .
بغض کرد : ببخشید که اینقدر مرخرفم که تو همچین زمان مهمی مریض شدم و نتونستم بیام آموزشگاه.
بهش نوشیدنی رو دادم .
گفتم : تقصیر تو که نبود ،از عمد که نکردی .
جیهوپ : به خاطر من اون عکسا پخش شد .
گفتم: کدوم عکس ؟
جیهوپ : یکی یه عکسی آزمون گرفته و ادیتش کرده که ما داریم همو می بوسیم.
۸.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.