(پارت۲۱)
(پارت۲۱)
ات:.....(بغض نمیزاره ات حرف بزنه)
کوک: عزیزم منو بابت این مدت ببخش
ات: ک... کوک چرا ولم کردی هوم مگه چی کم گزاشتم برات اخه لعنتی(گریه)
کوک: عزیزم ببخشید مجبور بودم الانم باید برگردی خونه فقط تظاهر کن ک من رو ندیدی باشه نفسم
ات: ک... کوک چی شده چیو داری ازم مخفی میکنی اخه چرا اینکارو هق هنق... میکنی چرا باید برم و تظاهر کنم ندیدمت(گریه)
کوک: عزیزم نمیتونم بهت بگم قشنگم منو ببخش فقط یکم فرصت بده تا اوضاع رو درست کنم بعدش دوباره برمیگردونمت پیشم
ات: نمیخام
کوک: چ.... چی
ات: نمیخام برگردم پیشت یادت رفته سه ماه پیش باهام چی کار کردی
کوک: ات من مجبور بودم
ات: تو حتی وانمود میکردی منو نمشناسی(داد عصبی گریه)
کوک: یااااا اگه قرار بود واقعا این رابطه رو تمومش کنم ک کارتمو از ت میگرفتم و به حسابت پول نمیزدم و حتی وسایلی ک برای سالن ناخنت بود رو ازت میگرفتم و حتی الان اینجا نبودی
(ات بلند شد و کوک رو بغل کرد)
ات: فقط میدونم الان نمیخام باهات دعواکنم دلم برات تنگ شده بود(بغض)
کوک:(لبخند) منم دلم برات تنگ شده بود نفسم ولی الان باید بری راننده جلو دره اون میرسونتت
ات: کوک نمیشه بیشتر بمونم
کوک: عزیزم منم میخام بمونی ولی باید بری
ات: باشه(سرد ناراحت رفت سمت در ک بره)
(کوک دست ات رو گرفت)
کوک: بوس منو بده جوجه بعدش برو
(چند مین همو بوسیدن)
کوک: ات باید بری قشنگم قول میدم زود برگردی پیشم
ات: باشه ددی جونم
کوک: خدافظ(گونه ات رو بوسید)
(ات رفت سوار ماشین شد و رفت خونه)
(کوک اماده شد و رفت جلو در خونه میا)
(میا یه دختره ک ب ات ک با کوک بوده حسودی میکرده و کوک رو تهدید کرده بود ک اگه با میا وارد رابطه نشه ات رو میکشه چون پدر میا خیلی پولداره و هر کاری بخاد میکنه)
(کوک راه افتا رفت خونه میا و میا هم لخت بود کوک نشست رو مبل و نگاهشو از میا میگرفت و نگاهش نمیکرد)
میا: اوممم ددی چرا بهم نگاه نمیکنی ببین دخترت چقدر سکسیه
کوک: میا تو واقعا دوست ات بودی؟ تو بیشتر شبیه یه هرزه ای ات واقعا تورو دوست خودش میدونه
میا: ددی با دختر کوچولوت اینطوری حرف نزن
(ببخشید دیر شد)
ات:.....(بغض نمیزاره ات حرف بزنه)
کوک: عزیزم منو بابت این مدت ببخش
ات: ک... کوک چرا ولم کردی هوم مگه چی کم گزاشتم برات اخه لعنتی(گریه)
کوک: عزیزم ببخشید مجبور بودم الانم باید برگردی خونه فقط تظاهر کن ک من رو ندیدی باشه نفسم
ات: ک... کوک چی شده چیو داری ازم مخفی میکنی اخه چرا اینکارو هق هنق... میکنی چرا باید برم و تظاهر کنم ندیدمت(گریه)
کوک: عزیزم نمیتونم بهت بگم قشنگم منو ببخش فقط یکم فرصت بده تا اوضاع رو درست کنم بعدش دوباره برمیگردونمت پیشم
ات: نمیخام
کوک: چ.... چی
ات: نمیخام برگردم پیشت یادت رفته سه ماه پیش باهام چی کار کردی
کوک: ات من مجبور بودم
ات: تو حتی وانمود میکردی منو نمشناسی(داد عصبی گریه)
کوک: یااااا اگه قرار بود واقعا این رابطه رو تمومش کنم ک کارتمو از ت میگرفتم و به حسابت پول نمیزدم و حتی وسایلی ک برای سالن ناخنت بود رو ازت میگرفتم و حتی الان اینجا نبودی
(ات بلند شد و کوک رو بغل کرد)
ات: فقط میدونم الان نمیخام باهات دعواکنم دلم برات تنگ شده بود(بغض)
کوک:(لبخند) منم دلم برات تنگ شده بود نفسم ولی الان باید بری راننده جلو دره اون میرسونتت
ات: کوک نمیشه بیشتر بمونم
کوک: عزیزم منم میخام بمونی ولی باید بری
ات: باشه(سرد ناراحت رفت سمت در ک بره)
(کوک دست ات رو گرفت)
کوک: بوس منو بده جوجه بعدش برو
(چند مین همو بوسیدن)
کوک: ات باید بری قشنگم قول میدم زود برگردی پیشم
ات: باشه ددی جونم
کوک: خدافظ(گونه ات رو بوسید)
(ات رفت سوار ماشین شد و رفت خونه)
(کوک اماده شد و رفت جلو در خونه میا)
(میا یه دختره ک ب ات ک با کوک بوده حسودی میکرده و کوک رو تهدید کرده بود ک اگه با میا وارد رابطه نشه ات رو میکشه چون پدر میا خیلی پولداره و هر کاری بخاد میکنه)
(کوک راه افتا رفت خونه میا و میا هم لخت بود کوک نشست رو مبل و نگاهشو از میا میگرفت و نگاهش نمیکرد)
میا: اوممم ددی چرا بهم نگاه نمیکنی ببین دخترت چقدر سکسیه
کوک: میا تو واقعا دوست ات بودی؟ تو بیشتر شبیه یه هرزه ای ات واقعا تورو دوست خودش میدونه
میا: ددی با دختر کوچولوت اینطوری حرف نزن
(ببخشید دیر شد)
۱۱.۳k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.