فیک جیمین
ازدواج اجباری
پارت ۳۵
ویو یونا
بابا اومده بود خونه ولی حالش خیلی خوب نبود...مامانم مجبور بود بره سفر کاری .. و انگار قراره دایی یونگی از امریکا بیاد ... خیلی دلم میخواد ببینمش ...
ا.ت: یونایا
یونا: بله؟
ا،ت: خپب غذا بخور به داداشتم برس .. هرچیم بابا کفت بگو چشم.
یونا: خیل خب.. خدافظ
ا.ت: خدافظ
جیمین: چاگی مراقب خودت باش
ا.ت: باشه .. توهم همینطور.. از داداشم خوب پذیرایی کنیدااا
جیمین : چشم😂
ا،ت: 😂 خدافظ....
.........
یونا: اه نمیخواممممممم بدم میاد
جیمین: کوفت دوتا تیکه ظرفه دیگه مگه چلاقی
تهیون : میشه من بشورمممم
جیمین : نه تو گند میزنی به همه چی همه جا رو خیس میکنی
یونا: بابا اصن چرا خودت نمیشوری؟
جیمین: امم..سوال خوبیه...به تو چه بچه
یونا:😐
جیمین: زود باش اگه بشوری میبرمت خرید
یونا: باشهههه الان میشورمم
جیمین : افرین😎😂
یونا ظرفارو شست و رفتن خرید ....
..........
۳ ساعت بعد
زنگ خونه*
تهیون : مامانی اومدهه؟
یونا: نه بابا قراره سه روز توکیو بمونه حتما داییهههه
جیمین: هوففف ... جیمین رفت درو باز کرد و سلام و احوال پرسی کردن
یونگی: اوه یونا شی چقدر بزرگ شدی
یونا: هههه مرسی
.........................
یونگی رو به تهیون...
یونگی: بگو پدصگ...
جیمین: یونگییییییییییییییییی
یونگی : ها
جیمین : اینا چیه به بچه داری یاد میدی!
تهیون : پدصگ
جیمین : تهیون بابا این حرف زشتیه...
تهیون: پدصگ
یونگی : 😌🤌😂
...................
🍓توت فرنگی🍓 هامممم سیلامممممم شرطاااااا: ۳۵ تا لایک ۲۵ تا کام ملللسسسیییییییییی قشنگامممم💜🤍💜🤍💜🤍💜💜🤍💜🤍💜🤍🤍💜💜🤍🤍💜💜🤍🤍💜🤍💜💜💜🤍🤍💜🤍💜💜🤍🤍💜💜🤍🤍💜🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓و اینکه ببشید دیر گوذاشتم 😔🤌🥺🥺
پارت ۳۵
ویو یونا
بابا اومده بود خونه ولی حالش خیلی خوب نبود...مامانم مجبور بود بره سفر کاری .. و انگار قراره دایی یونگی از امریکا بیاد ... خیلی دلم میخواد ببینمش ...
ا.ت: یونایا
یونا: بله؟
ا،ت: خپب غذا بخور به داداشتم برس .. هرچیم بابا کفت بگو چشم.
یونا: خیل خب.. خدافظ
ا.ت: خدافظ
جیمین: چاگی مراقب خودت باش
ا.ت: باشه .. توهم همینطور.. از داداشم خوب پذیرایی کنیدااا
جیمین : چشم😂
ا،ت: 😂 خدافظ....
.........
یونا: اه نمیخواممممممم بدم میاد
جیمین: کوفت دوتا تیکه ظرفه دیگه مگه چلاقی
تهیون : میشه من بشورمممم
جیمین : نه تو گند میزنی به همه چی همه جا رو خیس میکنی
یونا: بابا اصن چرا خودت نمیشوری؟
جیمین: امم..سوال خوبیه...به تو چه بچه
یونا:😐
جیمین: زود باش اگه بشوری میبرمت خرید
یونا: باشهههه الان میشورمم
جیمین : افرین😎😂
یونا ظرفارو شست و رفتن خرید ....
..........
۳ ساعت بعد
زنگ خونه*
تهیون : مامانی اومدهه؟
یونا: نه بابا قراره سه روز توکیو بمونه حتما داییهههه
جیمین: هوففف ... جیمین رفت درو باز کرد و سلام و احوال پرسی کردن
یونگی: اوه یونا شی چقدر بزرگ شدی
یونا: هههه مرسی
.........................
یونگی رو به تهیون...
یونگی: بگو پدصگ...
جیمین: یونگییییییییییییییییی
یونگی : ها
جیمین : اینا چیه به بچه داری یاد میدی!
تهیون : پدصگ
جیمین : تهیون بابا این حرف زشتیه...
تهیون: پدصگ
یونگی : 😌🤌😂
...................
🍓توت فرنگی🍓 هامممم سیلامممممم شرطاااااا: ۳۵ تا لایک ۲۵ تا کام ملللسسسیییییییییی قشنگامممم💜🤍💜🤍💜🤍💜💜🤍💜🤍💜🤍🤍💜💜🤍🤍💜💜🤍🤍💜🤍💜💜💜🤍🤍💜🤍💜💜🤍🤍💜💜🤍🤍💜🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓و اینکه ببشید دیر گوذاشتم 😔🤌🥺🥺
۱۲.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.