پارت•9•
"پنج سال بعد"
ویو ات
امروز هم مثل همیشه از خواب پاشدم و رفتم دستشویی و کارای لازممو کردم و یه کراپ سفید و یه شلوارک کرمی پوشیدم و رفتم پایین صبحونه درس کردم بعد از اینکه صبحونه درس کردم دیدم نایون(دختر ات)داره میاد پایین واقعا باورم نمیشه که نایون 5 سالش باشه خیلی نایون رو دوس داشتم و اصلا به هیچ اجازه نمیدادم بهش دست بزنه به جز لیا
(علامت نایون~)
~صبح بخیل مامان(بچگونه حرف زدن)
+صبح بخیر مامانی برو بیشین تا صبحونتو برات بیارم
~باشه
ویو ات الان حتما میگید که لیا کجاس من بعد از چندماه که بچه دار شدم رفتم سرکار و توی یه فروشگاه لباس کار میکنم که پولش عالیه و تونستم یه خونه ی کوچیک بخرم من توی این پنج سال توی ژاپن کلی دوست صمیمی پیدا کردم
~مامان چی دلس کلدی(بچگونه)
+پنکیک خوشگلم
~وایی من عاشق پنکیم(لهجه بچگونه دیگه خودتون بفهمید که وقتی نایون صبحت میکنه بچگونه حرف میزنه)
+الان برات میارم
~باشه
ویو ات بعد از صلحونه خوردن من رفتم ظرف شستم و نایون هم روی کاناپه نشسته بود و داشت کارتون میدید که یهو گوشیم زنگ خورد لیا بود
"مکالمه ات و لیا"
×الو ات چطوری؟
+مرسی ممنون تو خوبی
×اره خوبم میخواستم یه چیزی بهت بگم
+چی؟
×میشه امشب بریم بار تروخدااا خواهش خواهش
+اوف باشه بابا سرمو بردی
×مرسی(ذوق)
+خب ساعت چند بریم
×ساعت 8 اماده باش میام دنبالت
+اوکی
×بای
+بای
"پایان مکالمه ات و لیا"
ویو ات
وقتی گوشیو قطع کردم نایون گفت
~مامان کی بود؟
+لیا بود دخترم
~چی گفت ؟
+گفت امشب بریم بار
~یعنی ون تنها تو خونه باشم
+نه دختر خوشگلم تورو میبرم پیش خاله سوهی(نکته:هان سوهی رفیق صمیمی ات عه و و ات هر بار که رفته بیرون نایون رو پیش اون سپرده نایون هم انو خیلی دوس داره)
~هورااا(خوشحال)
ویو ات
ساعت 5 بود برای همین رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم یه آرایش لایت کردم لباسمو هم پوشیدم(میزارم عکسو)خیلی خوشگل شده بودم ساعت 8 بود که لیا زنگ زد
×ات بیا پایین
+اوک اومدم
رفتم پایین به لیا سلام کردم
+وایی چه خوشگل شدی
×مرسی توهم(عکس لباس لیا رو هم میزارم)
×سلام خاله چطوری
~مرسی خاله
+اول بریم نایون رو ببریم خونه سوهی
×اوک
رفتیم خونه سوهی و نایون رو بهش دادم و ازش خداحافظی کردم و رفتیم سمت بار...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
ویو ات
امروز هم مثل همیشه از خواب پاشدم و رفتم دستشویی و کارای لازممو کردم و یه کراپ سفید و یه شلوارک کرمی پوشیدم و رفتم پایین صبحونه درس کردم بعد از اینکه صبحونه درس کردم دیدم نایون(دختر ات)داره میاد پایین واقعا باورم نمیشه که نایون 5 سالش باشه خیلی نایون رو دوس داشتم و اصلا به هیچ اجازه نمیدادم بهش دست بزنه به جز لیا
(علامت نایون~)
~صبح بخیل مامان(بچگونه حرف زدن)
+صبح بخیر مامانی برو بیشین تا صبحونتو برات بیارم
~باشه
ویو ات الان حتما میگید که لیا کجاس من بعد از چندماه که بچه دار شدم رفتم سرکار و توی یه فروشگاه لباس کار میکنم که پولش عالیه و تونستم یه خونه ی کوچیک بخرم من توی این پنج سال توی ژاپن کلی دوست صمیمی پیدا کردم
~مامان چی دلس کلدی(بچگونه)
+پنکیک خوشگلم
~وایی من عاشق پنکیم(لهجه بچگونه دیگه خودتون بفهمید که وقتی نایون صبحت میکنه بچگونه حرف میزنه)
+الان برات میارم
~باشه
ویو ات بعد از صلحونه خوردن من رفتم ظرف شستم و نایون هم روی کاناپه نشسته بود و داشت کارتون میدید که یهو گوشیم زنگ خورد لیا بود
"مکالمه ات و لیا"
×الو ات چطوری؟
+مرسی ممنون تو خوبی
×اره خوبم میخواستم یه چیزی بهت بگم
+چی؟
×میشه امشب بریم بار تروخدااا خواهش خواهش
+اوف باشه بابا سرمو بردی
×مرسی(ذوق)
+خب ساعت چند بریم
×ساعت 8 اماده باش میام دنبالت
+اوکی
×بای
+بای
"پایان مکالمه ات و لیا"
ویو ات
وقتی گوشیو قطع کردم نایون گفت
~مامان کی بود؟
+لیا بود دخترم
~چی گفت ؟
+گفت امشب بریم بار
~یعنی ون تنها تو خونه باشم
+نه دختر خوشگلم تورو میبرم پیش خاله سوهی(نکته:هان سوهی رفیق صمیمی ات عه و و ات هر بار که رفته بیرون نایون رو پیش اون سپرده نایون هم انو خیلی دوس داره)
~هورااا(خوشحال)
ویو ات
ساعت 5 بود برای همین رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم یه آرایش لایت کردم لباسمو هم پوشیدم(میزارم عکسو)خیلی خوشگل شده بودم ساعت 8 بود که لیا زنگ زد
×ات بیا پایین
+اوک اومدم
رفتم پایین به لیا سلام کردم
+وایی چه خوشگل شدی
×مرسی توهم(عکس لباس لیا رو هم میزارم)
×سلام خاله چطوری
~مرسی خاله
+اول بریم نایون رو ببریم خونه سوهی
×اوک
رفتیم خونه سوهی و نایون رو بهش دادم و ازش خداحافظی کردم و رفتیم سمت بار...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۷.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.