فیک اجبار
فیک اجبار:
پارت : ¹
•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
از دید ات:
تهیونگ دوباره عصبی بود آمد خونه نشت روی مبل و داد زد
تهیونگ : ات غذا چیه؟
ات : چرا داد میزنی؟ الان برات گرم میکنم (با عصبانیت)
تهیونگ : من غذای گرم نمیخورم
ات : نخور که نخور به درک
تهیونگ : برو بابا
ات : تهیونگ تو اصلا نمیفهمی من چی میکشم من هر روز باید مثل یدونه خدمتکار توی این خونه کار کنم
داشتیم بحث میکردیم که صدای گریه نایون از توی اتاقش آمد تهیونگ میخواست بره که من زود تر رفتم و نایون رو بغل کردم
ات : ببخشید دخترم...معذرت میخوام...میشه منو ببخشی؟
نایون : شما..هق....چرا...هق...همش....هق...دعوا میکنید؟
ات : نه ما دعوا نمیکنیم درمورد بعضی چیزا صحبت میکنیم(اشک هاشو پاک کرد)
نایون : خوب چرا انقدر بلند بلند؟
ات : نمیدونم....بخشید
ات: اصلا میخوای امشب پیشت بخوابم؟
نایون : اهوم
ات : باشه
نایون رو خوابوندم خودم هم کنارش خوابیدم که تهدونگ آمد داخل اتاق
تهیونگ : نمیایی تو اتاق بخوابی؟
ات : نه میخوام پیش نایون بخوابم
تهیونگ : هوففف...باشه
نایون خیلی حرکت میکرد پس منم رفتم روی زمین خوابیدم صبح که بیدار شدم خیلی سردم بود و گلوم میسوخت اما اهمیتی ندادم و رفتم صبحونه بخورم
تهیونگ : ات...
ات : هوم؟
تهیونگ: ببخشید من دیشب خیلی عصبی بودم توی دفتر یکمی مشکل پیش آمد
ات : عیبی نداره
سر صبحونه که بودیم یهو.......
•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پایان این پارت 🌟💗
پارت : ¹
•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
از دید ات:
تهیونگ دوباره عصبی بود آمد خونه نشت روی مبل و داد زد
تهیونگ : ات غذا چیه؟
ات : چرا داد میزنی؟ الان برات گرم میکنم (با عصبانیت)
تهیونگ : من غذای گرم نمیخورم
ات : نخور که نخور به درک
تهیونگ : برو بابا
ات : تهیونگ تو اصلا نمیفهمی من چی میکشم من هر روز باید مثل یدونه خدمتکار توی این خونه کار کنم
داشتیم بحث میکردیم که صدای گریه نایون از توی اتاقش آمد تهیونگ میخواست بره که من زود تر رفتم و نایون رو بغل کردم
ات : ببخشید دخترم...معذرت میخوام...میشه منو ببخشی؟
نایون : شما..هق....چرا...هق...همش....هق...دعوا میکنید؟
ات : نه ما دعوا نمیکنیم درمورد بعضی چیزا صحبت میکنیم(اشک هاشو پاک کرد)
نایون : خوب چرا انقدر بلند بلند؟
ات : نمیدونم....بخشید
ات: اصلا میخوای امشب پیشت بخوابم؟
نایون : اهوم
ات : باشه
نایون رو خوابوندم خودم هم کنارش خوابیدم که تهدونگ آمد داخل اتاق
تهیونگ : نمیایی تو اتاق بخوابی؟
ات : نه میخوام پیش نایون بخوابم
تهیونگ : هوففف...باشه
نایون خیلی حرکت میکرد پس منم رفتم روی زمین خوابیدم صبح که بیدار شدم خیلی سردم بود و گلوم میسوخت اما اهمیتی ندادم و رفتم صبحونه بخورم
تهیونگ : ات...
ات : هوم؟
تهیونگ: ببخشید من دیشب خیلی عصبی بودم توی دفتر یکمی مشکل پیش آمد
ات : عیبی نداره
سر صبحونه که بودیم یهو.......
•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پایان این پارت 🌟💗
۱۱.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.