زندگی سخت رزمین
حوصله ندارم اما باشه😐😐😐😐😐😐 برو پاییین بخونن
خب برو پایین تر
خوابیدم که صبح زود پاشم
با صدای در که تهیونگ اومد خونه از خواب پریدم
_اوفففف
بلند شدم
(هنوز تخت و ..... نرسیده رو مبل میخوابه 😐)
_تو بخواب به من کاری نداشته باش
_اگه بخوای اینطوری باشی تاصبح باید از دستت بیدار باشم و نخوابم
_باشه سرو صدا نمیکنم😐
رفت اتاقش پتو رو کشیدم رو سرم هی بابام میومد اب میخورد مامانم میرفت دستشویی ته که میومد از یخچال چیز میز برمیداشت و با تلفن حرف میزد اصلا نخوابیدم
اخر پتو و بالش رو برداشتم و رفتم تو اتاق درو محکم بستم ساعت ۵ صبح بود و من ۲ ساعت وقت داشتم بخوابم
#صبح
بلند شدم هنوز خوابم میومد لباسامو پوشیدم بدون صبحانه رفتم سمت دانشگاه
(چطوری عاشقانش کنم اخه😐)
وقتی رسیدم سریع رفتم کلاس استاد بعد به ربع اومد
هی دادمیزد
فلانی بیا اینو حل کن!!
_ رزییی!!بیا ابنو حل کن
با حالت نارضایتی بلند شدم حل کردم
_چرا اینقدر خوابالویی
_تا صبح نخوابیدم
_چرااااااااا
_چنشو از تهیونگ بپرس
بدون اینکه استاد بگه رفتمو نشستم
#زنگ_تفریح
رفتم تو حیاط دیگه کسی مسخرم نمیکرد
جنی مثل اینکه اصلا حالش خوب نبود همش سرگیجه داشت سرفه میکرد
_جنی خوبی؟
_اره
مطمئن نبودم خوبه
#بعد_دانشگاه
تهیونگ که دیر تر میمد خونه دلیلشو نمیدونستم پس خودم تنها میرم
توراه متوجه شدم یکی صدام کرد
_رزی
جیمین بود
رفتم سمتش
_بله
_........
دیگه نمینویسم تا......
خب برو پایین تر
خوابیدم که صبح زود پاشم
با صدای در که تهیونگ اومد خونه از خواب پریدم
_اوفففف
بلند شدم
(هنوز تخت و ..... نرسیده رو مبل میخوابه 😐)
_تو بخواب به من کاری نداشته باش
_اگه بخوای اینطوری باشی تاصبح باید از دستت بیدار باشم و نخوابم
_باشه سرو صدا نمیکنم😐
رفت اتاقش پتو رو کشیدم رو سرم هی بابام میومد اب میخورد مامانم میرفت دستشویی ته که میومد از یخچال چیز میز برمیداشت و با تلفن حرف میزد اصلا نخوابیدم
اخر پتو و بالش رو برداشتم و رفتم تو اتاق درو محکم بستم ساعت ۵ صبح بود و من ۲ ساعت وقت داشتم بخوابم
#صبح
بلند شدم هنوز خوابم میومد لباسامو پوشیدم بدون صبحانه رفتم سمت دانشگاه
(چطوری عاشقانش کنم اخه😐)
وقتی رسیدم سریع رفتم کلاس استاد بعد به ربع اومد
هی دادمیزد
فلانی بیا اینو حل کن!!
_ رزییی!!بیا ابنو حل کن
با حالت نارضایتی بلند شدم حل کردم
_چرا اینقدر خوابالویی
_تا صبح نخوابیدم
_چرااااااااا
_چنشو از تهیونگ بپرس
بدون اینکه استاد بگه رفتمو نشستم
#زنگ_تفریح
رفتم تو حیاط دیگه کسی مسخرم نمیکرد
جنی مثل اینکه اصلا حالش خوب نبود همش سرگیجه داشت سرفه میکرد
_جنی خوبی؟
_اره
مطمئن نبودم خوبه
#بعد_دانشگاه
تهیونگ که دیر تر میمد خونه دلیلشو نمیدونستم پس خودم تنها میرم
توراه متوجه شدم یکی صدام کرد
_رزی
جیمین بود
رفتم سمتش
_بله
_........
دیگه نمینویسم تا......
۱۶.۴k
۲۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.