p4
یونی:سلام جیرال جی:سلام جین:عشقم وایسا الان میام یونی:باشه عشقم .جین منو برد اتاق جین:بببن جیرال من به بابا نمیگم ولی تو هم دیگه دیر نکن جیرال:باشه بابا اه یونی:عشقمممم من دیگه برم جی:من نمیفهمم چرا باید این دختر ساعت ۳ صبح گمشه خونش؟جین:باهاش درست حرف بزن جی:باهاش درست حرف بزن(اداشو درمیاره)جین:عزیرم داری میری؟ از زبان جی:جین رقت یونی رورسوند خونش منم خوابیدم و رقتم باشگاه که استاد رو دیدم که داشت با تلفن حرف میزد کوک:عشقم خوبم مرسی جیرال:عشقم؟؟؟؟یعنی ازدواجکرده؟ کوک:اههههه میام پیشت حتما جیرال:پیشش...پیش کدوم خری ...اوا جیرال داری چیمیگی اون فقط استادته لعنتییییی به خودتتتت بیاااااا از زبانکوک:بعد از اینکه با یونی حرف زدم برگشتم دیدم جیرال رفته تو فکر کوک:هی بچه جیرال:بسم الله رحمان الرحیم (ادامه دارد) کوک:😐 جی:😐(جی از داخل:عمت قربونت بره اوففف) کوک:حالت خوبه؟داری ترسناک نگاه میکنی جی:خوبم خوبم اره کوک:بیا بریم داخلجی:اره ارع بریم 🤤کوک:😐😶 ×:کوک و جیرال میرن داخل کلاس و ......(پرش به بعد کلاس) از زبان جیرال تو رخت نن دخترا بودم فقط لباس زیرم بود (شلوارش سرجاشه😐)دیدم جیمین زنم زده برداشتم جیمین:چطوریییی جی:مرسی ...همینطوری داشتم با جیمین حرف میزدم که صداهایی میشنیدم به ساعت نگا کردم دیدم۸ ونیمه وااااتتتت چند ساعته که کلاس تموم شدههههه من اینجاچه کار میکنم با جیمین خدافظی کردم خواستم لباسمرو بپوشم که صدای کسی رو شنیدم
ممنونم بابت همایتاتون عشقای من عاشقتونم💜💜💜💜💜💜
شرطا:۴۱
کامنت:۲۷
فعلا👋👋💜
ممنونم بابت همایتاتون عشقای من عاشقتونم💜💜💜💜💜💜
شرطا:۴۱
کامنت:۲۷
فعلا👋👋💜
۶۶.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.