.
fake kook
part*⁵⁰
شب
ا.ت: مامان من برم
م: کجا
ا.ت: گفته بودم که
م: میخوای منو تنها بزاری اینجا خب بهش بگو بیاد اینجا پدرت هم نمیاد امشب
ا.ت: او پیش تو خجالت میکشه
م:برین تو اتاقت من کارتون هم ندارم
ا.ت: قول یمیدی کارمون نداشته باشی
م: قول
ا.ت: باشه الان بهش زنگ میزنم
م: برو عزیزم
سریع رفتم زنگ زدم
کوک: الو سلام عزیزم
ا.ت: سلام
کوک: نگو نمیای که خودمو میکشم
ا.ت: نه میام
کوک: پس چیه احساس میکنم ناراحتی
ا.ت: میشه نریم سرقرار
کوک: چرا
ا.ت: یعنی نریم دیگه
کوک: ولی من دلم برات تنگ شده
ا.ت: منظورم این نیست که همو نبینیم
کوک: پس چی
ا.ت: بیا خونمون
کوک: خونه شما!؟
ا.ت: اره بیا خب منتظرم
کوک: بیام داری راس میگی
ا.ت: اره منتظرم خب خدافظ
ده دقیقه بعد
م: بهش گفتی
ا.ت: اره الان میاد
م: خیلی پایست
ا.ت: اره
دیلینگ دیلینگ
ا.ت: من برم درو باز کنم
م: برو
رفتم درو باز کردم
کوک: سلام عشقم
پریدم بغلش
کوک: یکم ارومتر دختر
ا.ت: چیه زدی تو ذوقم خب اومدم بغلت کردم
کوک: ببخشید زدم تو ذوقت بیا بغلم
ا.ت: نموخوام
اومد بغلم کرد
کوک: بریم داخل
ا.ت: جلو مامانم اینجوری نکن
کوک: مامانت خونست؟
ا.ت: اره خودش گفت بیای
کوک: مامانت گفت من بیام؟
ا.ت: آره پدرم تا شب نمیاد گفت که بهت بگم بیای کاری هم بهمون نداره بیا بریم داخل
کوک: باشه
رفتیم داخل
کوک: سلام زن عمو
م: سلام عزیزم خوبی
کوک: ممنون
م: لویی چطوره
کوک: خبری ازش ندارم رفته خونه مامانش
م: یعنی چی مگه میشه
ا.ت: مامان بسه دیگه خب ما بریم تو اتاقم
کوک: بریم
م: نه کجا بمونید زشته که برید تو اتاق برید اونجا بشینید
ا.ت: مامان😑
کوک: فک میکنم حق با زن عمو باشه بیا اینجا اینجا بشینیم
ا.ت: باشه
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه نگو که خجالت میکشی
کوک: نه بابا خجالت چیه
ا.ت: پس چی
کوک: دیشب
ا.ت: خب؟
کوک: نه
ا.ت: با لویی چیکار کردی؟
کوک: هیچی منظورم اینه ما داشتیم باهم حرف میزدیم عمو و زن عمو دیدن مارو
ا.ت: فک کنم اره خب ول کن فیلم بزار
کوک: بزار
م: میخواین فیلم نگاه کنید منم نگاه میکنم
ا.ت: مامان
م: چیه
ا.ت: مگه قرار نبود تنهامون بزاری
کوک: ا.ت این چه حرفیه بزار سه نفری بیینیم
ا.ت: باش
سرمو گذاشتم رو پای جونگکوک
م: بلند شو پاشو درد میاری
کوک: زن عمو بزار راحت باشه
م: من بخاطر خودت میگم من که چیزیم نیست
یک ساعت بعد
کوک: من برم دیگه
م: کجا بری
کوک: خونه
م:پیش لویی
کوک: لویی اصلا نمیاد خونه
م: پس میخوای تنها بری چیکار
ا.ت: مامان تو چیکارش داری
م: نگرانشم اصلا به تو چه
کوک: خب با اجازه
م:نه نرو امشب که پدر ا.ت نمیاد تو بمون
ا.ت: مامان میترسی؟ من که پیشتم
م: خب تو دختری
ا.ت: مامان
کوک: امشب بمونم؟ نه دستتون درد نکنه
م: خب باشه هرجور خودت میدونی من میخواستم خودتو ا.ت خوشبگذرونین و من میرفتم میخوابیدم
کوک یه نگاهی به من کرد
#کوک
#فیک
#سناریو
part*⁵⁰
شب
ا.ت: مامان من برم
م: کجا
ا.ت: گفته بودم که
م: میخوای منو تنها بزاری اینجا خب بهش بگو بیاد اینجا پدرت هم نمیاد امشب
ا.ت: او پیش تو خجالت میکشه
م:برین تو اتاقت من کارتون هم ندارم
ا.ت: قول یمیدی کارمون نداشته باشی
م: قول
ا.ت: باشه الان بهش زنگ میزنم
م: برو عزیزم
سریع رفتم زنگ زدم
کوک: الو سلام عزیزم
ا.ت: سلام
کوک: نگو نمیای که خودمو میکشم
ا.ت: نه میام
کوک: پس چیه احساس میکنم ناراحتی
ا.ت: میشه نریم سرقرار
کوک: چرا
ا.ت: یعنی نریم دیگه
کوک: ولی من دلم برات تنگ شده
ا.ت: منظورم این نیست که همو نبینیم
کوک: پس چی
ا.ت: بیا خونمون
کوک: خونه شما!؟
ا.ت: اره بیا خب منتظرم
کوک: بیام داری راس میگی
ا.ت: اره منتظرم خب خدافظ
ده دقیقه بعد
م: بهش گفتی
ا.ت: اره الان میاد
م: خیلی پایست
ا.ت: اره
دیلینگ دیلینگ
ا.ت: من برم درو باز کنم
م: برو
رفتم درو باز کردم
کوک: سلام عشقم
پریدم بغلش
کوک: یکم ارومتر دختر
ا.ت: چیه زدی تو ذوقم خب اومدم بغلت کردم
کوک: ببخشید زدم تو ذوقت بیا بغلم
ا.ت: نموخوام
اومد بغلم کرد
کوک: بریم داخل
ا.ت: جلو مامانم اینجوری نکن
کوک: مامانت خونست؟
ا.ت: اره خودش گفت بیای
کوک: مامانت گفت من بیام؟
ا.ت: آره پدرم تا شب نمیاد گفت که بهت بگم بیای کاری هم بهمون نداره بیا بریم داخل
کوک: باشه
رفتیم داخل
کوک: سلام زن عمو
م: سلام عزیزم خوبی
کوک: ممنون
م: لویی چطوره
کوک: خبری ازش ندارم رفته خونه مامانش
م: یعنی چی مگه میشه
ا.ت: مامان بسه دیگه خب ما بریم تو اتاقم
کوک: بریم
م: نه کجا بمونید زشته که برید تو اتاق برید اونجا بشینید
ا.ت: مامان😑
کوک: فک میکنم حق با زن عمو باشه بیا اینجا اینجا بشینیم
ا.ت: باشه
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه نگو که خجالت میکشی
کوک: نه بابا خجالت چیه
ا.ت: پس چی
کوک: دیشب
ا.ت: خب؟
کوک: نه
ا.ت: با لویی چیکار کردی؟
کوک: هیچی منظورم اینه ما داشتیم باهم حرف میزدیم عمو و زن عمو دیدن مارو
ا.ت: فک کنم اره خب ول کن فیلم بزار
کوک: بزار
م: میخواین فیلم نگاه کنید منم نگاه میکنم
ا.ت: مامان
م: چیه
ا.ت: مگه قرار نبود تنهامون بزاری
کوک: ا.ت این چه حرفیه بزار سه نفری بیینیم
ا.ت: باش
سرمو گذاشتم رو پای جونگکوک
م: بلند شو پاشو درد میاری
کوک: زن عمو بزار راحت باشه
م: من بخاطر خودت میگم من که چیزیم نیست
یک ساعت بعد
کوک: من برم دیگه
م: کجا بری
کوک: خونه
م:پیش لویی
کوک: لویی اصلا نمیاد خونه
م: پس میخوای تنها بری چیکار
ا.ت: مامان تو چیکارش داری
م: نگرانشم اصلا به تو چه
کوک: خب با اجازه
م:نه نرو امشب که پدر ا.ت نمیاد تو بمون
ا.ت: مامان میترسی؟ من که پیشتم
م: خب تو دختری
ا.ت: مامان
کوک: امشب بمونم؟ نه دستتون درد نکنه
م: خب باشه هرجور خودت میدونی من میخواستم خودتو ا.ت خوشبگذرونین و من میرفتم میخوابیدم
کوک یه نگاهی به من کرد
#کوک
#فیک
#سناریو
۲۱.۳k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.