ددی گربه 🐈 پارت ۵
(ببینید چه آدمینی دارید)
رفتم داخل دیدم دور یه میز نشستن رفتم پیششون
ا.ت:سلام
همه:سلام
جین:خب بریم داخل خونه ؟
نامی :بریم ... ولی ا.ت چمدون و وسایلت کو؟
ا.ت :چی؟
نامی :وسایل... وسایلت کو
ا.ت:مگه باید وسایل می آوردم؟
ته ته:پنه پ
ا.ت ببخشید میگم آجوما برام سریع بیاره تا اون موقع یه قهوه ای چیزی بخوریم
ا.ت:الو آجوما
آجوما:سلام ا.ت چیزی شده؟
ا.ت:اجوما بی زحمت وسایلم و جمع کن بیار
اجوما: باشه فقط پیام بدید چی بیارم
ا.ت:باشه خدافظ
اجوما :خدافظ
چند دقیقه بعد
ا.ت:خب بریم؟
همه:بریم
همه سوار ماشین شدن و رفتن سمت خونه همه رفتن یه اتاق انخاب کردن به این تر تیب
نامی و جین ب
هوبی و جیمین
ته و کوکی
و در آخر
ا.ت و شوگا
زبان بنده:ا.ت رفت داخل اتاق وسایل هاش رو چیند اتاق به این صورته که مثل دوتا اتاق در یک اتاق میمونه دوتا تخت دوتا کمد دوتا... آره دیگه
بعد شوگا هم میره داخل همون اتاق با ا.ت یی که دراز کشیده و کلش داخل گوشیه(مثل الان من) مواجه شد
ا.ت:پس من با تو هم اتاقیم
شوگا:از خداتم باشه
ا.ت :برام اهمیتی نداره
شوگا:...
ا.ت:چیشد کم ...
ا.ت:دیدم حرفی نمیزنه و همونجا وایستاده رفت نزدیکش جوری که تو صورتش بودم میخواستم بگم که چیشد کم آوردی که یهو لبام خورد به لباش
شوگا:اومد نزدیکم توصورتم که یهو افتاد روم و لبام به لباش برخورد کرد .. لباش خوش مزه بود و نرم
ا.ت:ببخشید ... واقعا متاسفم
شوگا:اشکال نداره فک کن هیچ اتفاقی نیفتاده
و بعد ا.ت لبای شوگا رو بوس کرد شوگا که تو شک بود بعد چند ثانیه همراهیش کرد (اگر جنبه خوندن نداری نخون )بعد از چند مین نفس کم اوردن و از هم جدا شدن ا.ت خودشم نمیدونست که چرا همچین کاری کرد توی اون لحظه هیچی دست خودش نبود انگار یه احساس بود که داشت بهش دستور میداد
ا.ت:ببخشید ... دست خودم نبود
شوگا:گفتم که اشکال ندارده از این به بعد هر کاری خواستی باهام انجام بده
همین جوری تو چشمای هم زل زده بودن که ته داد زد گفت بیاین ناهار بهد شوگا یه لب خند تحویل ا.ت داد و رفت...
ادامه دارد
میخوام چند تا رو باهم بزارم حوسلم پوکیده🦫
رفتم داخل دیدم دور یه میز نشستن رفتم پیششون
ا.ت:سلام
همه:سلام
جین:خب بریم داخل خونه ؟
نامی :بریم ... ولی ا.ت چمدون و وسایلت کو؟
ا.ت :چی؟
نامی :وسایل... وسایلت کو
ا.ت:مگه باید وسایل می آوردم؟
ته ته:پنه پ
ا.ت ببخشید میگم آجوما برام سریع بیاره تا اون موقع یه قهوه ای چیزی بخوریم
ا.ت:الو آجوما
آجوما:سلام ا.ت چیزی شده؟
ا.ت:اجوما بی زحمت وسایلم و جمع کن بیار
اجوما: باشه فقط پیام بدید چی بیارم
ا.ت:باشه خدافظ
اجوما :خدافظ
چند دقیقه بعد
ا.ت:خب بریم؟
همه:بریم
همه سوار ماشین شدن و رفتن سمت خونه همه رفتن یه اتاق انخاب کردن به این تر تیب
نامی و جین ب
هوبی و جیمین
ته و کوکی
و در آخر
ا.ت و شوگا
زبان بنده:ا.ت رفت داخل اتاق وسایل هاش رو چیند اتاق به این صورته که مثل دوتا اتاق در یک اتاق میمونه دوتا تخت دوتا کمد دوتا... آره دیگه
بعد شوگا هم میره داخل همون اتاق با ا.ت یی که دراز کشیده و کلش داخل گوشیه(مثل الان من) مواجه شد
ا.ت:پس من با تو هم اتاقیم
شوگا:از خداتم باشه
ا.ت :برام اهمیتی نداره
شوگا:...
ا.ت:چیشد کم ...
ا.ت:دیدم حرفی نمیزنه و همونجا وایستاده رفت نزدیکش جوری که تو صورتش بودم میخواستم بگم که چیشد کم آوردی که یهو لبام خورد به لباش
شوگا:اومد نزدیکم توصورتم که یهو افتاد روم و لبام به لباش برخورد کرد .. لباش خوش مزه بود و نرم
ا.ت:ببخشید ... واقعا متاسفم
شوگا:اشکال نداره فک کن هیچ اتفاقی نیفتاده
و بعد ا.ت لبای شوگا رو بوس کرد شوگا که تو شک بود بعد چند ثانیه همراهیش کرد (اگر جنبه خوندن نداری نخون )بعد از چند مین نفس کم اوردن و از هم جدا شدن ا.ت خودشم نمیدونست که چرا همچین کاری کرد توی اون لحظه هیچی دست خودش نبود انگار یه احساس بود که داشت بهش دستور میداد
ا.ت:ببخشید ... دست خودم نبود
شوگا:گفتم که اشکال ندارده از این به بعد هر کاری خواستی باهام انجام بده
همین جوری تو چشمای هم زل زده بودن که ته داد زد گفت بیاین ناهار بهد شوگا یه لب خند تحویل ا.ت داد و رفت...
ادامه دارد
میخوام چند تا رو باهم بزارم حوسلم پوکیده🦫
۱.۸k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.