❤بهار عاشقی❤ part ۱
از زبان هه یونگ
اف امروز قراره به یه دانشگاه دیگه برم دانشگاه قبلی رو بابام میگفت بدرد نمی خوره البته خودم هم از خدا خاسته بودم اخه دخترای اونجا همش بهم می چسپیدن البته من تا حالا هر دختری دیدم اینجوری بوده پس فرقی به حالم نداره
البته فلیکس هم با من میاد من خودم تنها توی یه دانشگاه جدید چیکار کنم حداقل یکی رو اشنا داشته باشم
خلاصه بیدار شدم و کار های لازم رو انجام دادم یه لباس خوشگل پوشیدم و موهام رو حالت دادم و یه چیزی خوردم و از مامان و بابام خداحافظی کردم و با ماشینم به سمت اونجا حرکت کردم تو راه دنبال فلیکس هم رفتم و باهم به سمت دانشگاه رفتیم
از زبان لیسو
ایش اخه این چه رشته ای بودمن انتخاب کردم
البته خوبه هانا رو با خودم دارم معلوم نیست کی از اینجا هم اخراج شو اخه به من چه وقتی پسرای اینجا اینجوری هستن اصلا به من چه اعصابم ضعیفه
البته کلا از پسرا هم بدم میاد ولی در کل نمی تونم
به هر ال امروز هم دانشجوی جدید داریم البته نه یکی دوتا اونم نه دختر پسر وای خدا قراره دوتا رو مخ دیگه اضافه شن
رفتم رو میز کنار هانا نشستم و باهم مشغول حرف زدن بودیم
که معلم وارد کلاس شد و باهاش اون دوتا پسر تازه وارد اومدن
معلم ـ ام خوب همون جور مه خودتون هم با خبریت امروز دوتا دانش اموز تازه وارد داریم خوب خودتون رو معرفی کنید
هه یونگ ـ. سلام من هه یونگ هستم
فیلیکس ـ. سلام اسم منم فلیکس هست
معلم ـ اونجا دوتا میز خالی هست می تونید برید اونجا بشینید
اون دوتا هم رفتن و جایی که معلم گفته بود نشستن
معلم هم درس رو داد و زنگ تفریح شد و همه رفتن توی محوطه ی دانشگاه
از زبان هه یونگ
خیلی گشنم بود پس با فلیکس رفتیم سمت دکه ی ای که اون بغل بود تا یه چیزی بخوریم
از زبان لیسو
رفتم یه چیزی بگیرم هانا هم تو ی کلاس پیش دوست پسرش بود و با من نیومد رفتم که یه چیزی بگیرم دیدم اون دوتا تازه پارد هم هستن ولی از خق نگذریم خیلی خوش تیپن ولی تاسر به سرم نزارن و گرنه نمی تونن از دستم قسر در برن
خوب این هنوز هیچی نیست و داستان قراره خیلی باحال تر شه پس حمایت فراموش نشه
فردا چند تا پارت دیگه هم میزارم اما به شرط اینکه همتون نظرتون رو راجب این فیک بگید و بگید که مثلا دوست دارید داستان چجوری بشه یا عر چیز دیگه ای لایک هم فراموش نشه
اف امروز قراره به یه دانشگاه دیگه برم دانشگاه قبلی رو بابام میگفت بدرد نمی خوره البته خودم هم از خدا خاسته بودم اخه دخترای اونجا همش بهم می چسپیدن البته من تا حالا هر دختری دیدم اینجوری بوده پس فرقی به حالم نداره
البته فلیکس هم با من میاد من خودم تنها توی یه دانشگاه جدید چیکار کنم حداقل یکی رو اشنا داشته باشم
خلاصه بیدار شدم و کار های لازم رو انجام دادم یه لباس خوشگل پوشیدم و موهام رو حالت دادم و یه چیزی خوردم و از مامان و بابام خداحافظی کردم و با ماشینم به سمت اونجا حرکت کردم تو راه دنبال فلیکس هم رفتم و باهم به سمت دانشگاه رفتیم
از زبان لیسو
ایش اخه این چه رشته ای بودمن انتخاب کردم
البته خوبه هانا رو با خودم دارم معلوم نیست کی از اینجا هم اخراج شو اخه به من چه وقتی پسرای اینجا اینجوری هستن اصلا به من چه اعصابم ضعیفه
البته کلا از پسرا هم بدم میاد ولی در کل نمی تونم
به هر ال امروز هم دانشجوی جدید داریم البته نه یکی دوتا اونم نه دختر پسر وای خدا قراره دوتا رو مخ دیگه اضافه شن
رفتم رو میز کنار هانا نشستم و باهم مشغول حرف زدن بودیم
که معلم وارد کلاس شد و باهاش اون دوتا پسر تازه وارد اومدن
معلم ـ ام خوب همون جور مه خودتون هم با خبریت امروز دوتا دانش اموز تازه وارد داریم خوب خودتون رو معرفی کنید
هه یونگ ـ. سلام من هه یونگ هستم
فیلیکس ـ. سلام اسم منم فلیکس هست
معلم ـ اونجا دوتا میز خالی هست می تونید برید اونجا بشینید
اون دوتا هم رفتن و جایی که معلم گفته بود نشستن
معلم هم درس رو داد و زنگ تفریح شد و همه رفتن توی محوطه ی دانشگاه
از زبان هه یونگ
خیلی گشنم بود پس با فلیکس رفتیم سمت دکه ی ای که اون بغل بود تا یه چیزی بخوریم
از زبان لیسو
رفتم یه چیزی بگیرم هانا هم تو ی کلاس پیش دوست پسرش بود و با من نیومد رفتم که یه چیزی بگیرم دیدم اون دوتا تازه پارد هم هستن ولی از خق نگذریم خیلی خوش تیپن ولی تاسر به سرم نزارن و گرنه نمی تونن از دستم قسر در برن
خوب این هنوز هیچی نیست و داستان قراره خیلی باحال تر شه پس حمایت فراموش نشه
فردا چند تا پارت دیگه هم میزارم اما به شرط اینکه همتون نظرتون رو راجب این فیک بگید و بگید که مثلا دوست دارید داستان چجوری بشه یا عر چیز دیگه ای لایک هم فراموش نشه
۱۱.۳k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.