★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۹
هیونجین: خیله خب
یونجو: یه دقیقه وایسا الان داریم کجا میریم؟؟؟
هیونجین: پیاده شو
یونجو: باشه
هیونجین یونجو رو به ماشین چسبوند و گفت 👇🏻
هیونجین: دیگه وقتشه بیب ..
یونجو: چی ..
هیونجین:(محکم Bوسیدش و دستشو گذاشت جای حساس)
کوک و زویآ تو ماشین بودن رسیدن کوک گفت👇🏻
جونگکوک: بیب ..
زویآ: بله..
جونگکوک: شمارتو بده
زویآ: باشه (شمارشو بهش داد)
جونگکوک: بیبی
زویآ: هوم
جونگکوک: امشب خیلی با بدنت حال کردم😈
زویآ:(از خجالتی داشت قرمز می شد)
جونگکوک دستشو گذاشت روی پاهای زویآ و گذاشت جای حساس 👇🏻
زویآ: م.. من برم
جونگکوک: اول کیس بده بعد برو بیب
زویآ: ف.. فردا
جونگکوک: فردا جمعس😈
زویآ فهمید کوک داره چی میگه سریع پیاده شد و رفت
صبح شد
کوک بیدار بود و لباشو فشار میداد همش به فکر زویآ با خودش گفت👇🏻
جونگکوک: خیلی دوست دارم.. عاشق اون لبات.. چشات.. لبخندات.. بدنتم.. هروقت بهت فکر میکنم گرمم میشه.. به اکسیژن لبات نیاز دارم.. بیب..
(فکر کنید اینو داره به شما میگه ری اکشنتون چیه؟ 🤣🫵🏻)
جونگکوک رفت پیشه زویآ در زد ، در باز شد زویآ رو طرف خودش کشوند و گفت👇🏻
جونگکوک: چخبر جیگر
زویآ: وایسا ببینم تو حالت خوبه؟
جونگکوک: بیبی من به کسیژن لبت نیاز دارم میخوام به بدنت دست بزنم
زویآ: معلوم هست چت شده؟
جونگکوک: جونننن لباس کوتاه پوشیدی؟ این بدرد کارم میخوره
زویآ: چی؟!
جونگکوک دستشو فرو کرد زیر لباس زویآ و محکم از زویآ لب گرفت، کوک کمر زویآ رو ماساژ میداد و لبشو میمکید، و روی گردنش کیس مارک گذاشت زویآ نفس نفس میزد
۵ دقیقه بعد
جونگکوک به کارش ادامه میداد، زویآ گفت👇🏻
زویآ: ب.. بسه.. دیگه نمیکشم..
یه صدایی اومد
جونگکوک زویآ رو گرفت و فرار کردن
جونگکوک گفت👇🏻
جونگکوک: عشقم خیلی از بدنت خوشم اومده..
زویآ: هیششش
جونگکوک: اوف.. لبات🛐❤️🔥🤤
زویآ: نمیدونم چت شده برو بخواب
جونگکوک: بیب من بدون تو نمیتونم
زویآ رفت و از خجالتی خیلی قرمز شد
★پارت بعدی رو زود میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۹
هیونجین: خیله خب
یونجو: یه دقیقه وایسا الان داریم کجا میریم؟؟؟
هیونجین: پیاده شو
یونجو: باشه
هیونجین یونجو رو به ماشین چسبوند و گفت 👇🏻
هیونجین: دیگه وقتشه بیب ..
یونجو: چی ..
هیونجین:(محکم Bوسیدش و دستشو گذاشت جای حساس)
کوک و زویآ تو ماشین بودن رسیدن کوک گفت👇🏻
جونگکوک: بیب ..
زویآ: بله..
جونگکوک: شمارتو بده
زویآ: باشه (شمارشو بهش داد)
جونگکوک: بیبی
زویآ: هوم
جونگکوک: امشب خیلی با بدنت حال کردم😈
زویآ:(از خجالتی داشت قرمز می شد)
جونگکوک دستشو گذاشت روی پاهای زویآ و گذاشت جای حساس 👇🏻
زویآ: م.. من برم
جونگکوک: اول کیس بده بعد برو بیب
زویآ: ف.. فردا
جونگکوک: فردا جمعس😈
زویآ فهمید کوک داره چی میگه سریع پیاده شد و رفت
صبح شد
کوک بیدار بود و لباشو فشار میداد همش به فکر زویآ با خودش گفت👇🏻
جونگکوک: خیلی دوست دارم.. عاشق اون لبات.. چشات.. لبخندات.. بدنتم.. هروقت بهت فکر میکنم گرمم میشه.. به اکسیژن لبات نیاز دارم.. بیب..
(فکر کنید اینو داره به شما میگه ری اکشنتون چیه؟ 🤣🫵🏻)
جونگکوک رفت پیشه زویآ در زد ، در باز شد زویآ رو طرف خودش کشوند و گفت👇🏻
جونگکوک: چخبر جیگر
زویآ: وایسا ببینم تو حالت خوبه؟
جونگکوک: بیبی من به کسیژن لبت نیاز دارم میخوام به بدنت دست بزنم
زویآ: معلوم هست چت شده؟
جونگکوک: جونننن لباس کوتاه پوشیدی؟ این بدرد کارم میخوره
زویآ: چی؟!
جونگکوک دستشو فرو کرد زیر لباس زویآ و محکم از زویآ لب گرفت، کوک کمر زویآ رو ماساژ میداد و لبشو میمکید، و روی گردنش کیس مارک گذاشت زویآ نفس نفس میزد
۵ دقیقه بعد
جونگکوک به کارش ادامه میداد، زویآ گفت👇🏻
زویآ: ب.. بسه.. دیگه نمیکشم..
یه صدایی اومد
جونگکوک زویآ رو گرفت و فرار کردن
جونگکوک گفت👇🏻
جونگکوک: عشقم خیلی از بدنت خوشم اومده..
زویآ: هیششش
جونگکوک: اوف.. لبات🛐❤️🔥🤤
زویآ: نمیدونم چت شده برو بخواب
جونگکوک: بیب من بدون تو نمیتونم
زویآ رفت و از خجالتی خیلی قرمز شد
★پارت بعدی رو زود میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۲.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.