*پارت دوم*
با چشم دنبال جودا میگردم که روی گوشه ترین میز کافه پیداش میکنم. بی معطلی به سمتش میرم و رو میز میشینم
+چطوری؟
*سلام ممنون
+نتونستی دو دقیقه خودتو نگه داری تا منم بیام؟
اینو میگم و به قهوه و کیک شکلاتی روی میز اشاره میکنم
یه تیکه بزرگ کیک برمیداره و تو دهنش فرو میکنه.
*خو گشنم بود...حالا اینا رو ول کن چرا گفتی بیایم اینجا؟
+چندششش،وقتی دهنت پره حرف نزن...یه خبر برات دارم
به زور کیکو قورت میده
*چه خبری؟چرا پشت تلفن بهم نگفتی؟
+من دارم ازدواج میکنم
*چیییییییییی؟؟؟ولی تو...
دستمو به نشونه سکوت روی لبام میزارم و به گوشیم که روی میز بود اشاره میکنم
متعجب نگام میکنه
+میدونم یه کم غیر قابل باوره که من ازدواج کنم ولی شده دیگه.
خواست چیزی بگه که از جام بلند شدم
+میرم یه چیزی سفارش بدم،گشنمه
گیج موهاشو خاروند
*باشه برو
سریع به سمت میز پیشخوان کافه میرم
₩سلام بفرمایید
+عاممم یه کاپوچینو با یه کیک
₩الان براتون آماده میکنم
خواست بره که گرفتمش
+صبر کن
₩بله؟چیز دیگه ای میخواین؟
+اینجا دفترچه و خودکار دارین؟
₩نه اینجا که لوازم تحریری نیست
+میدونممم ولی اضطرایه دوستم الان میاد،اون نمیتونه حرف بزنه،برای اون میخوام
₩خیله خب
از توی کشو یه دفترچه کوچیکه ساده و یه خودکار آبی رنگ بهم داد
₩بفرمایید
+ممنونم
سریع شروع به نوشتن روی کاغذ کردم
(+بابام توی گوشیم یه برنامه جاسوسی نصب کرده و الان داره حرفامونو میشنوه)
به سمت میزمون رفتم و دفترچه رو جلوی جودا گذاشتم،خودمم رو به روش نشستم
سوالی نگام کرد.
با سر اشاره کردم که بخونش
بعد از خوندنش متعجب شروع به نوشتن کرد...
بعد از نوشتن،دفترچه رو به سمتم چرخوند
(*واقعا؟ولی چرا باید این کارو بکنه)
(+دیشب کلی باهاش دعوا کردم و گفتم نمیخوام ازدواج کنم تازه انقد عصبانی بودم که گوشیمو با خودم نبردم)
(*یعنی فکر میکنه میخای فرار کنی؟)
(+آره فهمیده)
(*یعنی چی فهمیده؟مگه واقعا میخای فرار کنی؟)
(+آره...امروز به بهونه قرار با تو و خرید لباس اومدم بیرون که همه ی پولامو نقد کنم...بهتره حرف بزنیم تا شک نکنه)
*ا.تتتتت من واقعا باور نمیکنم
+خب آره یکم باورش سخته ولی فردا شب برای آشنایی میاد خونمون و باید بریم خرید
*خیله خب ولی اسمش چیه؟
+اسمشو نمیدونم
*اسمشو نمیدونی و میخای باهاش ازدواج کنی؟
+خب حتما پدرم اونو میشناسه
*هوم اوکی
سفارشارو آوردن
₩بفرمایید
+مرسی
یکم از کاپوچینو خوردم و برگه هایی که توشون نوشته بودیم پاره کردم و انداختمشون تو سطل زباله
+من میرم حساب کنم
*برو
+حالا الکی بگی خودم حساب میکنم چیزی ازت کم نمیشه ها
*تو داری عروسی میکنی بعد من حساب کنم؟این شیرینیش بود
*
بعد از حساب کردن دفترچه و خودکارو هم بهش دادم
+مرسی که اینارو بهم دادی
₩دوستت نیومد؟
+چطوری؟
*سلام ممنون
+نتونستی دو دقیقه خودتو نگه داری تا منم بیام؟
اینو میگم و به قهوه و کیک شکلاتی روی میز اشاره میکنم
یه تیکه بزرگ کیک برمیداره و تو دهنش فرو میکنه.
*خو گشنم بود...حالا اینا رو ول کن چرا گفتی بیایم اینجا؟
+چندششش،وقتی دهنت پره حرف نزن...یه خبر برات دارم
به زور کیکو قورت میده
*چه خبری؟چرا پشت تلفن بهم نگفتی؟
+من دارم ازدواج میکنم
*چیییییییییی؟؟؟ولی تو...
دستمو به نشونه سکوت روی لبام میزارم و به گوشیم که روی میز بود اشاره میکنم
متعجب نگام میکنه
+میدونم یه کم غیر قابل باوره که من ازدواج کنم ولی شده دیگه.
خواست چیزی بگه که از جام بلند شدم
+میرم یه چیزی سفارش بدم،گشنمه
گیج موهاشو خاروند
*باشه برو
سریع به سمت میز پیشخوان کافه میرم
₩سلام بفرمایید
+عاممم یه کاپوچینو با یه کیک
₩الان براتون آماده میکنم
خواست بره که گرفتمش
+صبر کن
₩بله؟چیز دیگه ای میخواین؟
+اینجا دفترچه و خودکار دارین؟
₩نه اینجا که لوازم تحریری نیست
+میدونممم ولی اضطرایه دوستم الان میاد،اون نمیتونه حرف بزنه،برای اون میخوام
₩خیله خب
از توی کشو یه دفترچه کوچیکه ساده و یه خودکار آبی رنگ بهم داد
₩بفرمایید
+ممنونم
سریع شروع به نوشتن روی کاغذ کردم
(+بابام توی گوشیم یه برنامه جاسوسی نصب کرده و الان داره حرفامونو میشنوه)
به سمت میزمون رفتم و دفترچه رو جلوی جودا گذاشتم،خودمم رو به روش نشستم
سوالی نگام کرد.
با سر اشاره کردم که بخونش
بعد از خوندنش متعجب شروع به نوشتن کرد...
بعد از نوشتن،دفترچه رو به سمتم چرخوند
(*واقعا؟ولی چرا باید این کارو بکنه)
(+دیشب کلی باهاش دعوا کردم و گفتم نمیخوام ازدواج کنم تازه انقد عصبانی بودم که گوشیمو با خودم نبردم)
(*یعنی فکر میکنه میخای فرار کنی؟)
(+آره فهمیده)
(*یعنی چی فهمیده؟مگه واقعا میخای فرار کنی؟)
(+آره...امروز به بهونه قرار با تو و خرید لباس اومدم بیرون که همه ی پولامو نقد کنم...بهتره حرف بزنیم تا شک نکنه)
*ا.تتتتت من واقعا باور نمیکنم
+خب آره یکم باورش سخته ولی فردا شب برای آشنایی میاد خونمون و باید بریم خرید
*خیله خب ولی اسمش چیه؟
+اسمشو نمیدونم
*اسمشو نمیدونی و میخای باهاش ازدواج کنی؟
+خب حتما پدرم اونو میشناسه
*هوم اوکی
سفارشارو آوردن
₩بفرمایید
+مرسی
یکم از کاپوچینو خوردم و برگه هایی که توشون نوشته بودیم پاره کردم و انداختمشون تو سطل زباله
+من میرم حساب کنم
*برو
+حالا الکی بگی خودم حساب میکنم چیزی ازت کم نمیشه ها
*تو داری عروسی میکنی بعد من حساب کنم؟این شیرینیش بود
*
بعد از حساب کردن دفترچه و خودکارو هم بهش دادم
+مرسی که اینارو بهم دادی
₩دوستت نیومد؟
۱۳.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.