•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_12
#همخونه_اخموی_من
با نگاه به مسیر قشنگ دانشگاه قدم میزدم
سرنبش که رسیدم میخواستم برم سمت ایستگاه اتوبوس که توی یه لحظه تصمیم گرفتم
مسیر رو پیاده برم و از این هوا لذت ببرم
برگشتم که از وسط خیابون رد بشم وسط خیابون نرسیدم
که با صدای جیغ ترمز چشمام رو بستم و دستام رو توی صورتم گذاشتم قلبم به شدت توی سینه ام میکوبید
برگشتم و نگاهم به همون ماشین مشکی خارجی افتاد که درب راننده باز شد و همون استاد جذاب بیرون اومد
با خشم سمتم قدم برداشت ترسیده بودم و اصلا نمیتونستم از سرجام تکون بخورم
با صدای بلند گفت
_دختره ی نفهم مگه کوری خیابون شلوغ سرت رو انداختی پایین اومدی وسط.......
چشمام رو به چشماش دوختم که حرفش رو خورد و ادامه نداد
اگه یکم دیگه ادامه میداد قطعا میزدم زیر گریه نمیدونم چیشد که حرفش رو خورد
نفس کلافه ای کشید و چنگی توی موهاش زد دستم رو روی قلبم گذاشتم و سعی میکردم نفس های عمیق بکشم
#𝙋𝙖𝙧𝙩_12
#همخونه_اخموی_من
با نگاه به مسیر قشنگ دانشگاه قدم میزدم
سرنبش که رسیدم میخواستم برم سمت ایستگاه اتوبوس که توی یه لحظه تصمیم گرفتم
مسیر رو پیاده برم و از این هوا لذت ببرم
برگشتم که از وسط خیابون رد بشم وسط خیابون نرسیدم
که با صدای جیغ ترمز چشمام رو بستم و دستام رو توی صورتم گذاشتم قلبم به شدت توی سینه ام میکوبید
برگشتم و نگاهم به همون ماشین مشکی خارجی افتاد که درب راننده باز شد و همون استاد جذاب بیرون اومد
با خشم سمتم قدم برداشت ترسیده بودم و اصلا نمیتونستم از سرجام تکون بخورم
با صدای بلند گفت
_دختره ی نفهم مگه کوری خیابون شلوغ سرت رو انداختی پایین اومدی وسط.......
چشمام رو به چشماش دوختم که حرفش رو خورد و ادامه نداد
اگه یکم دیگه ادامه میداد قطعا میزدم زیر گریه نمیدونم چیشد که حرفش رو خورد
نفس کلافه ای کشید و چنگی توی موهاش زد دستم رو روی قلبم گذاشتم و سعی میکردم نفس های عمیق بکشم
۵۴۳
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.