وقتی منیجرتون.... )پارت ۳ (آخر )
#سناریو
#استری_کیدز
چانگبین که از مزاحمت های مینجرشون بهت خبر داشت...با چیزی که به فکرش خطور کرده بود...با ناباوری به چان نگاه میکرد اما...چان چیزی نگفت و با کلافگی سرش رو پایین انداخت البته که این برای اینکه همهی اعضا قضیه رو بفهمن کافی بود...
سونگمین: باید با پلیس تماس بگیریم
لینو : این حرومزاده باید حساب کار دستش بیاد...
لینو همینطور که با نهایت تنفر به مرد خیره بود گفت
جونگین : صبر کن...ا..ا.ت..ا.ت خوبه ؟
فلیکس : آره...حالش خوبه ؟
چان آروم سرش رو تکون داد
چان : بخاطر دارو هایی که خورده...خوابش سنگین شده
هان : باورم نمیشه...یعنی توعه عوضی اینقدر حروم زاده ای که میخواستی....
خنده ی عصبی سر داد که همون لحظه سونگمین از اتاق بیرون اومد
سونگمین: به پلیس زنگ زدم....یکم دیگه میرسن...
.
.
.
.
(پنج ساعت بعد )
هوا حالا کاملاً روشن شده بود...
بعد از اون شب پر بار...بلاخره همه چیز به خیر گذشت...
توی اون زمان هیچ کدوم از اعضا نتونسته بودن بخوابن اما چان....تنها کسی بود که حالا اومده بود توی اتاقت و کنار تختت نشسته بود و با لبخند محبت آمیزی نگاهت میکرد.
هر از گاهی دستش رو لای موهات میبرد و نوازششون میکرد...نمیخواست حتی به اتفاقات چند ساعت پیش فکر کنه...اما مدام با خودش میگفت اگر کمی دیر میکرد چی میشد ؟...اگر از استودیو بیرون نمیومد چی میشد ؟...این فکر دیوونش میکرد و باعث میشد حس گناه کنه که چرا وقتی به منیجرتون شک داشت...بازم میزاشت تا کلید خوابگاه دستش بمونه...
نفس عمیقی کشید و نگاهش رو ازت گرفت و سرش رو پایین انداخت...چشماش رو بست تا بلکه بتونه افکارش رو مرتب کنه اما همون لحظه با شنیدن صدای تو :
+ چانی...
با شنیدن صدات...سریع چشماش رو باز کرد روشو به تو که داشتی با تعجب نگاهش میکردی داد
چان : اوه...ا.ت خوبی ؟
آروم سرت رو تکون دادی که لبخند پر رنگی زد و تورو توی بغلش کشید
+ هی..چان حالت خوبه ؟
چان : خوبم خوبم....فقط...دلم برات تنگ شده بود
لبخند کمرنگی زدی
+ دلت تنگ شده بود ؟...مگه کجا رفته بودم ؟
چان تورو بیشتر توی آغوشش فشرد
چان : هیچی...هیچی دختر...فقط بزار بغلت کنم
آروم سرت رو تکون دادی و چیزی نگفتی...نمیدونستی قضیه چیه و فقط...همون کاری رو که بهت گفت رو انجام دادی
چان : قول میدم...قول میدم از این به بعد بیشتر مراقبت باشم دختر کوچولوم...قول میدم
لبخندی زدی
+ تو همین الانشم مراقبمی چانی...
#استری_کیدز
چانگبین که از مزاحمت های مینجرشون بهت خبر داشت...با چیزی که به فکرش خطور کرده بود...با ناباوری به چان نگاه میکرد اما...چان چیزی نگفت و با کلافگی سرش رو پایین انداخت البته که این برای اینکه همهی اعضا قضیه رو بفهمن کافی بود...
سونگمین: باید با پلیس تماس بگیریم
لینو : این حرومزاده باید حساب کار دستش بیاد...
لینو همینطور که با نهایت تنفر به مرد خیره بود گفت
جونگین : صبر کن...ا..ا.ت..ا.ت خوبه ؟
فلیکس : آره...حالش خوبه ؟
چان آروم سرش رو تکون داد
چان : بخاطر دارو هایی که خورده...خوابش سنگین شده
هان : باورم نمیشه...یعنی توعه عوضی اینقدر حروم زاده ای که میخواستی....
خنده ی عصبی سر داد که همون لحظه سونگمین از اتاق بیرون اومد
سونگمین: به پلیس زنگ زدم....یکم دیگه میرسن...
.
.
.
.
(پنج ساعت بعد )
هوا حالا کاملاً روشن شده بود...
بعد از اون شب پر بار...بلاخره همه چیز به خیر گذشت...
توی اون زمان هیچ کدوم از اعضا نتونسته بودن بخوابن اما چان....تنها کسی بود که حالا اومده بود توی اتاقت و کنار تختت نشسته بود و با لبخند محبت آمیزی نگاهت میکرد.
هر از گاهی دستش رو لای موهات میبرد و نوازششون میکرد...نمیخواست حتی به اتفاقات چند ساعت پیش فکر کنه...اما مدام با خودش میگفت اگر کمی دیر میکرد چی میشد ؟...اگر از استودیو بیرون نمیومد چی میشد ؟...این فکر دیوونش میکرد و باعث میشد حس گناه کنه که چرا وقتی به منیجرتون شک داشت...بازم میزاشت تا کلید خوابگاه دستش بمونه...
نفس عمیقی کشید و نگاهش رو ازت گرفت و سرش رو پایین انداخت...چشماش رو بست تا بلکه بتونه افکارش رو مرتب کنه اما همون لحظه با شنیدن صدای تو :
+ چانی...
با شنیدن صدات...سریع چشماش رو باز کرد روشو به تو که داشتی با تعجب نگاهش میکردی داد
چان : اوه...ا.ت خوبی ؟
آروم سرت رو تکون دادی که لبخند پر رنگی زد و تورو توی بغلش کشید
+ هی..چان حالت خوبه ؟
چان : خوبم خوبم....فقط...دلم برات تنگ شده بود
لبخند کمرنگی زدی
+ دلت تنگ شده بود ؟...مگه کجا رفته بودم ؟
چان تورو بیشتر توی آغوشش فشرد
چان : هیچی...هیچی دختر...فقط بزار بغلت کنم
آروم سرت رو تکون دادی و چیزی نگفتی...نمیدونستی قضیه چیه و فقط...همون کاری رو که بهت گفت رو انجام دادی
چان : قول میدم...قول میدم از این به بعد بیشتر مراقبت باشم دختر کوچولوم...قول میدم
لبخندی زدی
+ تو همین الانشم مراقبمی چانی...
۶۱.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.