پارت ۹
از زبان کوک
از کنارم رد شد و رفت معلوم بود که دیگه دوسم نداره حق داشت واسه چی دوسم داشته باشه وقتی من این همه کتکش میزدم و الآنم با یه دختر دیگه دیدم دلم شکست ولی نه از حرفهای اون از رفتارهای خودم هم ناراحت هم عصبانی اشکای منم شروع به ریختن کرد
ات عزیزم ترو خدا برگرد من غلط کردم قول میدم همه چیزو جبران کنم من دوس ندارم ازت جدا شم خدایا چه غلطی کردم من الان چیکار کنم
از زبان ات
رفتم خونه مامانم اینا ولی بهشون نگفتم واسه چی میخوام طلاق بگیرم فقط گفتم که میخوام جدا شم همین
رفتم تو اتاقم رو تخت دراز کشیدم
با یاد آوردی چند ساعت پیش دوباره گریم گرفت صورتم میسوخت چون خیلی محکم زده بود دستشم سنگین بود
چند روز بعد از زبان کوک
اصلا حالم خوب نبود با چاقو همه جای دستامو زخم کرده بودم همه ی وسایلم شکونده بودم خودمو تو اتاق حبس کرده بودم ات برام برگه های طلاق و فرستاد ولی امضا نکردم امروز میرم و برش میگردونم رفتم خونه مامانش اینا در زدم رفتم داخل برای مامان باباش همه چیزو تعریف کردم اونا حرفمو باور کردن رفتم پشت در اتاق ات و در زدم خودش اومد درو باز کرد
از زبان ات
خواب بودم احساس کردم یکی در میزنع
رفتم باز کردم کوک بود
گفتم:اینجا چه غلطی میکنی
ولی محکم بغلم کرد
گفتم:هی ولم کن
گفت:نمیکنم ات ترو خدا برگرد من غلط کردم بهت قول میدم دیگه نه هیچوقت روت دست بلند کنم نه اذیتت کنم لطفا ات من اون روز مست بودم من نمی.ام ازت جدا شم(گریه)
گفتم:خیلی خب باشه گریه نکن لطفا
اشکاشو پاک کردم و لباشو بوسیدم
گفت:ات منو ببخش
گفتم:باشه آروم باشه بخشیدمت
از کنارم رد شد و رفت معلوم بود که دیگه دوسم نداره حق داشت واسه چی دوسم داشته باشه وقتی من این همه کتکش میزدم و الآنم با یه دختر دیگه دیدم دلم شکست ولی نه از حرفهای اون از رفتارهای خودم هم ناراحت هم عصبانی اشکای منم شروع به ریختن کرد
ات عزیزم ترو خدا برگرد من غلط کردم قول میدم همه چیزو جبران کنم من دوس ندارم ازت جدا شم خدایا چه غلطی کردم من الان چیکار کنم
از زبان ات
رفتم خونه مامانم اینا ولی بهشون نگفتم واسه چی میخوام طلاق بگیرم فقط گفتم که میخوام جدا شم همین
رفتم تو اتاقم رو تخت دراز کشیدم
با یاد آوردی چند ساعت پیش دوباره گریم گرفت صورتم میسوخت چون خیلی محکم زده بود دستشم سنگین بود
چند روز بعد از زبان کوک
اصلا حالم خوب نبود با چاقو همه جای دستامو زخم کرده بودم همه ی وسایلم شکونده بودم خودمو تو اتاق حبس کرده بودم ات برام برگه های طلاق و فرستاد ولی امضا نکردم امروز میرم و برش میگردونم رفتم خونه مامانش اینا در زدم رفتم داخل برای مامان باباش همه چیزو تعریف کردم اونا حرفمو باور کردن رفتم پشت در اتاق ات و در زدم خودش اومد درو باز کرد
از زبان ات
خواب بودم احساس کردم یکی در میزنع
رفتم باز کردم کوک بود
گفتم:اینجا چه غلطی میکنی
ولی محکم بغلم کرد
گفتم:هی ولم کن
گفت:نمیکنم ات ترو خدا برگرد من غلط کردم بهت قول میدم دیگه نه هیچوقت روت دست بلند کنم نه اذیتت کنم لطفا ات من اون روز مست بودم من نمی.ام ازت جدا شم(گریه)
گفتم:خیلی خب باشه گریه نکن لطفا
اشکاشو پاک کردم و لباشو بوسیدم
گفت:ات منو ببخش
گفتم:باشه آروم باشه بخشیدمت
۸۹.۳k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.