♡Desire hour♡
♡ساعت ارزو♡p2
اینقدر ذوق کرده بودم که نگووو
انگار دوباره متولد شدم
خیلی حسه خوبیه که بابای کراشی داشته باشی
از یه طرف هم بده
اینکه میخوان همه باهاش باشن
داشتم وسایلمو جمع میکردم که چشمم
خورد به خانمه چوی که گفت
=سوو میدونم میخوای از اینجا بری
ولی میشه رفتی بعضی موقع ها که وقت داشتی یه سرم به اینجا بزنی
+خانم چوی من هیچوقت خونم رو یادم نمیره
بعد خانم چوی رو بغلش کردم
اقای جئون دم در منتظر من بود چشمم به ماشینش خیلی ماشینه قشنگی داشت اونم با رنگ مشکی عاح گلبم
-سوار شو
+چشم اقای جئون
رفتم عقب نشستم
که گفت
-مگه من راننده شخصیتم که میری عقب میشی؟
بیا جلو
+چشم
بعد بلند شدم رفتم جلو نشستم
تو راه خونه ازم سوال پرسید
اسمت چیه
چجوری تیپ میزنی
واین جور چیزا
رسیدیم
.
.
.
ساعت۵:۱۸ دقیقه
.
.
.
در خونرو باز کرد
هنوز ماسکش رو از صورتش بر نداشت
دلم میخواست ببینم اون زیر کیه؟
اتاقم بهم نشون داد
یه اتاق دارک با تم مشکی بود
+وایییییییییی اینجا خیلی قشنگههههه
-واقعا
+اره
از ذوق پریدم بغلش
جفتمون تعجب کردیم
من زود ازش فاصله گرفتم
به تطه پته افتاده بودم
اخر گفتم
+عیممم امممم از سر ذوق بود
ببخشید
-اشکال نداره پیش میاد
به خونه و اتاقت خوش اومدی امیدوارم بتونم بابای خوبی برات باشم
بعد از اتاق خارج شد و در و رفت
واییی حاجی اینجا خیلی خوبهههه
من ذوق مرگ شدمم
دلم میخواد اون ماسکش رو از رو صورتش بردارهههههه
لباسام رو عوض کردم
با یه تیشرت مشکی و شلوارکه سفید
شلوارکه تا یه سانت پایین زانو هام بود
تیشرتمم گشاد بلند بود
رفتم پایین تا خونرو ببینم
خونه قشنگی بود
تم سفید مشکی بود
بیشترش دارک بود
همه جای سوراخ سومبه های خونر گشتم و خسته شدم فک کنم اقای جئون خواب بود
رفتم منم تو اتاقم خوابیدم
عرررر حتی تختمم مشکیه
عررر
و از ذوق خوابم برد
.
.
.
فک کنم این پارتو ریدم:|||
ادامه پارت بعد:)
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
اینقدر ذوق کرده بودم که نگووو
انگار دوباره متولد شدم
خیلی حسه خوبیه که بابای کراشی داشته باشی
از یه طرف هم بده
اینکه میخوان همه باهاش باشن
داشتم وسایلمو جمع میکردم که چشمم
خورد به خانمه چوی که گفت
=سوو میدونم میخوای از اینجا بری
ولی میشه رفتی بعضی موقع ها که وقت داشتی یه سرم به اینجا بزنی
+خانم چوی من هیچوقت خونم رو یادم نمیره
بعد خانم چوی رو بغلش کردم
اقای جئون دم در منتظر من بود چشمم به ماشینش خیلی ماشینه قشنگی داشت اونم با رنگ مشکی عاح گلبم
-سوار شو
+چشم اقای جئون
رفتم عقب نشستم
که گفت
-مگه من راننده شخصیتم که میری عقب میشی؟
بیا جلو
+چشم
بعد بلند شدم رفتم جلو نشستم
تو راه خونه ازم سوال پرسید
اسمت چیه
چجوری تیپ میزنی
واین جور چیزا
رسیدیم
.
.
.
ساعت۵:۱۸ دقیقه
.
.
.
در خونرو باز کرد
هنوز ماسکش رو از صورتش بر نداشت
دلم میخواست ببینم اون زیر کیه؟
اتاقم بهم نشون داد
یه اتاق دارک با تم مشکی بود
+وایییییییییی اینجا خیلی قشنگههههه
-واقعا
+اره
از ذوق پریدم بغلش
جفتمون تعجب کردیم
من زود ازش فاصله گرفتم
به تطه پته افتاده بودم
اخر گفتم
+عیممم امممم از سر ذوق بود
ببخشید
-اشکال نداره پیش میاد
به خونه و اتاقت خوش اومدی امیدوارم بتونم بابای خوبی برات باشم
بعد از اتاق خارج شد و در و رفت
واییی حاجی اینجا خیلی خوبهههه
من ذوق مرگ شدمم
دلم میخواد اون ماسکش رو از رو صورتش بردارهههههه
لباسام رو عوض کردم
با یه تیشرت مشکی و شلوارکه سفید
شلوارکه تا یه سانت پایین زانو هام بود
تیشرتمم گشاد بلند بود
رفتم پایین تا خونرو ببینم
خونه قشنگی بود
تم سفید مشکی بود
بیشترش دارک بود
همه جای سوراخ سومبه های خونر گشتم و خسته شدم فک کنم اقای جئون خواب بود
رفتم منم تو اتاقم خوابیدم
عرررر حتی تختمم مشکیه
عررر
و از ذوق خوابم برد
.
.
.
فک کنم این پارتو ریدم:|||
ادامه پارت بعد:)
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
۹.۵k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.