بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقت توکل چیست.؟
توکل به هیچ وجه دست روی دست گذاشتن و تنبلی کردن نیست بلکه توکل یعنی اطاعت فرمان خدا در استفاده از اسباب و وسائل ولی اثر را از خدا دانستن و بداند که خداست که همه امور به دست اوست
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اُشتر ببند
یعنی تلاشت را بکن ولی به خودت و اسباب مادی مغرور نباش اثر مال خداست.سالک در عین حالی که تمام تلاش خود را میکند ولی نباید به خود و تلاش خود امید داشته باشد و بداند همه چیز و همه آثار دست خداست
گفت آری گر توکل رهبر است---این سبب هم سنت پیغمبر است
گفت پیغمبر به آواز بلند--- با توکل زانوی اشتر ببند
رمز الکاسب حبیب اللَّه شنو--- از توکل در سبب کاهل مشو
«توکل»
توکل به معنای اعتماد (لسان العرب ج 15 ص 388) است، که اگر با کلمه علی متعدی شود و به شکل فعل درآید به معنای تکیه و اعتماد کردن به دیگری خواهد بود.(مفردات راغب اصفهانی ص 882) وقتی گفته می شود: «توکلت علی الله» به معنای این است که به خداوند در هر امری اطمینان و اعتماد می کنم. (المصباح ج 1 و 2 ص 670 ذیل واژه وکل)
پس معنای توکل این است که بنده پروردگار خود را وکیل خود بداند و او را همه کاره و مدبر امور خود بداند، به این معنا از تمسک به اسبابی که از سببیت آنها آگهی دارد- و یکی از آنها خود اوست- که علتی است ناقص، دست برداشته و به سبب حقیقی که تمامی اسباب به او منتهی میگردد تمسک بجوید. البته در این حین از سبب های عادی نیز که آن را خدا اعطا کرده است بهره می برد، اما توجه و تکیه گاه او خدا است. نظر مرحوم علامه طباطبائی(ره) در این زمینه موید همین مطلب است؛
نظر صائب آن است که انسان به آن چه که از اسباب ظاهری بر میخورد و پی میبرد، وثوق و اتکاء نکند، بلکه معتقد باشد که هر سببی هر اثر و خاصیتی دارد خداوند به آن افاضه کرده، بنابراین در رسیدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتکاء کند.( ترجمه المیزان، ج9، ص: 56)
در جای دیگر می فرماید: اسباب عادی بخاطر این که در تاثیر خود مستقل نبوده و در ذات خود بینیاز و بیاحتیاج بغیر خود نیستند بناچار میباید کسی که در مقاصد و اغراض زندگیش متوسل به آنها میشود در عین توسلش به آنها، متوکل بر غیر آنها و سببی که فوق آنها است بشود، تا آن سبب، سببیت این اسباب عادی را سبب شود، و در نتیجه سببیت اینها تمام گردد، که اگر چنین توکلی بکند بر طبق روش صحیح و طریق رشد و صواب رفتار کرده، نه اینکه اسباب عادی را که خداوند، نظام وجود را بر اساس آنها بنا نهاده مهمل دانسته هدفهای زندگی خود را بدون طریق طلب کند، که چنین طلبی ضلالت و جهل است.( ترجمه المیزان، ج11، ص 299).
https://telegram.me/tareagheerfan
حقیقت توکل چیست.؟
توکل به هیچ وجه دست روی دست گذاشتن و تنبلی کردن نیست بلکه توکل یعنی اطاعت فرمان خدا در استفاده از اسباب و وسائل ولی اثر را از خدا دانستن و بداند که خداست که همه امور به دست اوست
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اُشتر ببند
یعنی تلاشت را بکن ولی به خودت و اسباب مادی مغرور نباش اثر مال خداست.سالک در عین حالی که تمام تلاش خود را میکند ولی نباید به خود و تلاش خود امید داشته باشد و بداند همه چیز و همه آثار دست خداست
گفت آری گر توکل رهبر است---این سبب هم سنت پیغمبر است
گفت پیغمبر به آواز بلند--- با توکل زانوی اشتر ببند
رمز الکاسب حبیب اللَّه شنو--- از توکل در سبب کاهل مشو
«توکل»
توکل به معنای اعتماد (لسان العرب ج 15 ص 388) است، که اگر با کلمه علی متعدی شود و به شکل فعل درآید به معنای تکیه و اعتماد کردن به دیگری خواهد بود.(مفردات راغب اصفهانی ص 882) وقتی گفته می شود: «توکلت علی الله» به معنای این است که به خداوند در هر امری اطمینان و اعتماد می کنم. (المصباح ج 1 و 2 ص 670 ذیل واژه وکل)
پس معنای توکل این است که بنده پروردگار خود را وکیل خود بداند و او را همه کاره و مدبر امور خود بداند، به این معنا از تمسک به اسبابی که از سببیت آنها آگهی دارد- و یکی از آنها خود اوست- که علتی است ناقص، دست برداشته و به سبب حقیقی که تمامی اسباب به او منتهی میگردد تمسک بجوید. البته در این حین از سبب های عادی نیز که آن را خدا اعطا کرده است بهره می برد، اما توجه و تکیه گاه او خدا است. نظر مرحوم علامه طباطبائی(ره) در این زمینه موید همین مطلب است؛
نظر صائب آن است که انسان به آن چه که از اسباب ظاهری بر میخورد و پی میبرد، وثوق و اتکاء نکند، بلکه معتقد باشد که هر سببی هر اثر و خاصیتی دارد خداوند به آن افاضه کرده، بنابراین در رسیدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتکاء کند.( ترجمه المیزان، ج9، ص: 56)
در جای دیگر می فرماید: اسباب عادی بخاطر این که در تاثیر خود مستقل نبوده و در ذات خود بینیاز و بیاحتیاج بغیر خود نیستند بناچار میباید کسی که در مقاصد و اغراض زندگیش متوسل به آنها میشود در عین توسلش به آنها، متوکل بر غیر آنها و سببی که فوق آنها است بشود، تا آن سبب، سببیت این اسباب عادی را سبب شود، و در نتیجه سببیت اینها تمام گردد، که اگر چنین توکلی بکند بر طبق روش صحیح و طریق رشد و صواب رفتار کرده، نه اینکه اسباب عادی را که خداوند، نظام وجود را بر اساس آنها بنا نهاده مهمل دانسته هدفهای زندگی خود را بدون طریق طلب کند، که چنین طلبی ضلالت و جهل است.( ترجمه المیزان، ج11، ص 299).
https://telegram.me/tareagheerfan
۱.۵k
۰۴ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.