پارت ۹
(جونگکوک ویو):
نمیتونستم همچین چیزیو باور کنم فقط تا میتونستم به صورته بی نقصش که دیگه ماله من نبود نگاه میکردم آره اون رفت و منو با خاطراتش تنها گذاشت هه میگم دختره برام آشنا بود نگو دوسته هانا بوده ولی الان من بدون فرشتم چیکار کنم(بغض) نه من اونو برمیگردونم(گریه)
(هانا ویو):
تو کل مسیر داشتم گریه میکردم آخه چی میشد مگه بهم خیانت نمی کرد ها مگه من چه چیزی رو ازش منع کردم ها هر کاری کردم تا فقط اون راضی باشه حالا جوابش این شد رفتم خونه مامان بابام همه چیو بهشون گفتم بابامم یه شرکت جور کرد تا برم اونجا کار کنم از فردا لباسامو به خدمتکارا گفته بودم جمع کنن برام بیارن.
راوی:هانا میره سره کارش ولی اصلا حالش خوب نبود کوک هم فقط به فکر این بود که برگردونه)
(پرش زمانی ۳ روز بعد):
تو این سه روز حالم هیچ تغییری نکرده بود هنوز افسوس روز های باهم بودنمون رو می کنم چقدر قشنگ زندگی میکردیم ولی الان دیگه اون بهترشو داره از همون اول هم همین کارو کرد
(((بچه ها ادامه بدم یا نه فیکو آخه حمایت نمیشه فک کنم دوست ندارین اگه دوستش ندارین ادامه ندم😔😔)))
نمیتونستم همچین چیزیو باور کنم فقط تا میتونستم به صورته بی نقصش که دیگه ماله من نبود نگاه میکردم آره اون رفت و منو با خاطراتش تنها گذاشت هه میگم دختره برام آشنا بود نگو دوسته هانا بوده ولی الان من بدون فرشتم چیکار کنم(بغض) نه من اونو برمیگردونم(گریه)
(هانا ویو):
تو کل مسیر داشتم گریه میکردم آخه چی میشد مگه بهم خیانت نمی کرد ها مگه من چه چیزی رو ازش منع کردم ها هر کاری کردم تا فقط اون راضی باشه حالا جوابش این شد رفتم خونه مامان بابام همه چیو بهشون گفتم بابامم یه شرکت جور کرد تا برم اونجا کار کنم از فردا لباسامو به خدمتکارا گفته بودم جمع کنن برام بیارن.
راوی:هانا میره سره کارش ولی اصلا حالش خوب نبود کوک هم فقط به فکر این بود که برگردونه)
(پرش زمانی ۳ روز بعد):
تو این سه روز حالم هیچ تغییری نکرده بود هنوز افسوس روز های باهم بودنمون رو می کنم چقدر قشنگ زندگی میکردیم ولی الان دیگه اون بهترشو داره از همون اول هم همین کارو کرد
(((بچه ها ادامه بدم یا نه فیکو آخه حمایت نمیشه فک کنم دوست ندارین اگه دوستش ندارین ادامه ندم😔😔)))
۶.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.