رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت دوازدهم،:
اریا برگشت و به سمت راست حرکت کرد
من این خونرو موخام خو
با لب و لوچه ی اویزون همراهش رفتم
اریا با دیدنم زد زیر خنده
لپمو کشید
زدم رودستش
_عهه نکن بیشعوررر
خندید و دستش و برداشت
سرم پایین بود
وقتی اریا وایساد نگاهی به روبروم کردم
یه خونه ی چوبی بزرگ
ای جانم
چه نازه
هیچی دیه ذوقم رفته بود دور دور باز برگشت
رفتیم توی خونه
کسی نبود
همه ی وسایل خونه از چوب بود
فرشم که نداشت
سه تا در توی خونه بود که فکر کنم اتاق خواب و دشویی بودن
از درا گرفته تا میز ناهار خوری و اشپزخونه از چوب بودن
_خوشگله
اریا_هنوزم دلت اون سفیدرو میخاد؟
_نه دیع مامان بابا کجان؟
اریا_ویلا خودمون
جانمممممممم؟
لبخندی زد
اریا_چشات اونجور نکن اینجا ویلا مجردی ارشام خانه
_ارشام ویلا مجردی داره؟
چشام شده بود نعلبکی
اریا_اره دیع
ها؟
ولش کن حالا
ارشام و ارینم اومدن
ایول بابا
خیلی ریلکس پرسیدم
_اتاق من کو؟
ارین که از این همه پررویی این بنده ی گل و عزیز تعجب نموده بود هیچی دیه چشاش دو دو میزد
نیشم و براش باز کردم و بوسیم براش فرستادم
ارشام تک خنده ای کرد
ارشام_دوتا خوابه شما هر کدوم و میخوای بردار
_پس یکیش مال من یکیش مال شما سه تا
و انهارا با چشایی اندازه ی هندوانه تنها نمودم
چه فلسفی😐
بیخیال اونا رفتم اتاقا اولی دوتا در توش بود یکی دشویی یکی حموم
دومی اتاقی با ست سفید سرمه ای
ای ژووووون چه نازه
بیتوجه به اون اتاق پریدم توی اتاق
یه ده دقیقه که چیزام و چیدم رفتم بیرون
ارین و ارشام و اریا نبودن
پس تو اتاقه بودم
بدون در زدن درو باز کردم
که الهی فلج میشدم و باز نمیکردم
به دو دلیل
یه دلیلاش برام مهم نبود ولی از اون دلیل نمیتونستم بگذرم......
..........
نظر بدین❤
پارت دوازدهم،:
اریا برگشت و به سمت راست حرکت کرد
من این خونرو موخام خو
با لب و لوچه ی اویزون همراهش رفتم
اریا با دیدنم زد زیر خنده
لپمو کشید
زدم رودستش
_عهه نکن بیشعوررر
خندید و دستش و برداشت
سرم پایین بود
وقتی اریا وایساد نگاهی به روبروم کردم
یه خونه ی چوبی بزرگ
ای جانم
چه نازه
هیچی دیه ذوقم رفته بود دور دور باز برگشت
رفتیم توی خونه
کسی نبود
همه ی وسایل خونه از چوب بود
فرشم که نداشت
سه تا در توی خونه بود که فکر کنم اتاق خواب و دشویی بودن
از درا گرفته تا میز ناهار خوری و اشپزخونه از چوب بودن
_خوشگله
اریا_هنوزم دلت اون سفیدرو میخاد؟
_نه دیع مامان بابا کجان؟
اریا_ویلا خودمون
جانمممممممم؟
لبخندی زد
اریا_چشات اونجور نکن اینجا ویلا مجردی ارشام خانه
_ارشام ویلا مجردی داره؟
چشام شده بود نعلبکی
اریا_اره دیع
ها؟
ولش کن حالا
ارشام و ارینم اومدن
ایول بابا
خیلی ریلکس پرسیدم
_اتاق من کو؟
ارین که از این همه پررویی این بنده ی گل و عزیز تعجب نموده بود هیچی دیه چشاش دو دو میزد
نیشم و براش باز کردم و بوسیم براش فرستادم
ارشام تک خنده ای کرد
ارشام_دوتا خوابه شما هر کدوم و میخوای بردار
_پس یکیش مال من یکیش مال شما سه تا
و انهارا با چشایی اندازه ی هندوانه تنها نمودم
چه فلسفی😐
بیخیال اونا رفتم اتاقا اولی دوتا در توش بود یکی دشویی یکی حموم
دومی اتاقی با ست سفید سرمه ای
ای ژووووون چه نازه
بیتوجه به اون اتاق پریدم توی اتاق
یه ده دقیقه که چیزام و چیدم رفتم بیرون
ارین و ارشام و اریا نبودن
پس تو اتاقه بودم
بدون در زدن درو باز کردم
که الهی فلج میشدم و باز نمیکردم
به دو دلیل
یه دلیلاش برام مهم نبود ولی از اون دلیل نمیتونستم بگذرم......
..........
نظر بدین❤
۷.۶k
۰۲ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.