الهه عشق و زیبایی پارت⁵↓
الهه عشق و زیبایی پارت⁵↓
زمان حال
جیمین داد زد
میبینمش پایین کنار رود خونه داره حرکت میکنه...
جونگکوک سرشو برگردوند درست میگفت . دقیقا یکی از ماشینای حمل بارشون بود که باهاش اسلحه هارو جابه جا میکردن .
همون موقع صدایی از پشت بی سیم اومد که تایید میکرد پلاک و اطلاعات جزئی ماشین هموناییه که ماشین امشب باید میداشت.
تایید میکنم ، خودشه]
موقعیت بدی براشون پیش اومده بود جونگکوک نمیدونست چیکار کنه و فشار عصبی بدی بهش تحمیل شده بود.همین باعث شد که فریاد بزنه
نه!
این نمیتونه اون باشه ، جاسوس با برنامه قبلی این اطلاعات رو بدست آورده و تو این محموله قرار داده این نمیتونه اون باشه...
دستشو به ماشین تکیه داد و نفس عمیقی کشید که میشد اوج خشم
و عصبانیت رو از روش تشخیص داد.
به سمت منطقه مرزی برید ، همین حالا
[اطاعت میشه!]
جیمین و بقیه ماشینها به سرعت مسیرشون رو از هرجایی که بودن به سمت منطقه متروکه تغییر دادن ، کنار رودخونه اصلا جای مناسبی برای حمل اطلاعات ،نبود جای مناسبی برای دیده نشدن و فرار بود ولی حداقل اینجا نه
محموله هفته پیش... به یاد داشت بخاطر حضور پلیس و دخالت اون رقيب لعنتیش کنسل و به یه موقع دیگه افتاد
کار خودشونه
خودشه باید کار خودشون باشه ، اون لعنتیا از قبل همه این چیزارو
برنامه ریزی کرده بودن
با عصبانیت بیشتری ادامه داد
موقعیت ماشین ۲۴ رو بررسی کنید ، کجاست و به کدوم سمت
حرکت میکنه
همین الان]
همینطور که به سمت ناحیه مرزی میرفتن بهشون اطلاع دادن که محموله از مسیری که قرار بود حرکت نمیکنه و داره به همون سمتی میره که اتفاقا خودشونم همونجان ، تا اینجا همه چیز درست بنظر میرسه. اما ... اما چیزی اذیتش میکنه ، چی رو در نظر نگرفته بود؟
تو همین فکرها بود و با خودش کلنجار میرفت که جیمین به سرعت ایستاد، رسیده بودن. همه پخش شدن و ماشین رو که یکم قبل تر رسیده بود محاصره کردن . نه نه نه نه چطور اینجوری شد ، نباید نادیدش میگرفت
درست همون موقع که میخواست بهشون هشدار بده که این یه تله ست در کامیون باز شد و افراد مسلح بهشون حمله کردن ، درگیری شدیدی پیش اومد ، افراد پشت ماشینهایی که ازشون پیاده شده بودن پناه گرفتن همون لحظه ی خیلی کوچیک کافی بود تا خیلیا زخمی و خیلیا هم کشته بشن.
(ادامه پارت⁵←https://wisgoon.com/pin/58498874)
زمان حال
جیمین داد زد
میبینمش پایین کنار رود خونه داره حرکت میکنه...
جونگکوک سرشو برگردوند درست میگفت . دقیقا یکی از ماشینای حمل بارشون بود که باهاش اسلحه هارو جابه جا میکردن .
همون موقع صدایی از پشت بی سیم اومد که تایید میکرد پلاک و اطلاعات جزئی ماشین هموناییه که ماشین امشب باید میداشت.
تایید میکنم ، خودشه]
موقعیت بدی براشون پیش اومده بود جونگکوک نمیدونست چیکار کنه و فشار عصبی بدی بهش تحمیل شده بود.همین باعث شد که فریاد بزنه
نه!
این نمیتونه اون باشه ، جاسوس با برنامه قبلی این اطلاعات رو بدست آورده و تو این محموله قرار داده این نمیتونه اون باشه...
دستشو به ماشین تکیه داد و نفس عمیقی کشید که میشد اوج خشم
و عصبانیت رو از روش تشخیص داد.
به سمت منطقه مرزی برید ، همین حالا
[اطاعت میشه!]
جیمین و بقیه ماشینها به سرعت مسیرشون رو از هرجایی که بودن به سمت منطقه متروکه تغییر دادن ، کنار رودخونه اصلا جای مناسبی برای حمل اطلاعات ،نبود جای مناسبی برای دیده نشدن و فرار بود ولی حداقل اینجا نه
محموله هفته پیش... به یاد داشت بخاطر حضور پلیس و دخالت اون رقيب لعنتیش کنسل و به یه موقع دیگه افتاد
کار خودشونه
خودشه باید کار خودشون باشه ، اون لعنتیا از قبل همه این چیزارو
برنامه ریزی کرده بودن
با عصبانیت بیشتری ادامه داد
موقعیت ماشین ۲۴ رو بررسی کنید ، کجاست و به کدوم سمت
حرکت میکنه
همین الان]
همینطور که به سمت ناحیه مرزی میرفتن بهشون اطلاع دادن که محموله از مسیری که قرار بود حرکت نمیکنه و داره به همون سمتی میره که اتفاقا خودشونم همونجان ، تا اینجا همه چیز درست بنظر میرسه. اما ... اما چیزی اذیتش میکنه ، چی رو در نظر نگرفته بود؟
تو همین فکرها بود و با خودش کلنجار میرفت که جیمین به سرعت ایستاد، رسیده بودن. همه پخش شدن و ماشین رو که یکم قبل تر رسیده بود محاصره کردن . نه نه نه نه چطور اینجوری شد ، نباید نادیدش میگرفت
درست همون موقع که میخواست بهشون هشدار بده که این یه تله ست در کامیون باز شد و افراد مسلح بهشون حمله کردن ، درگیری شدیدی پیش اومد ، افراد پشت ماشینهایی که ازشون پیاده شده بودن پناه گرفتن همون لحظه ی خیلی کوچیک کافی بود تا خیلیا زخمی و خیلیا هم کشته بشن.
(ادامه پارت⁵←https://wisgoon.com/pin/58498874)
۳.۴k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.