چند پارتی.... درخواستی...
"وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت"
¥پارت دو¥
با فکر اینکه ایا برم ادامه تحصیلمو جای دیگه یانه...
که احساس کردم صدای پا میاد...اروم درو باز کردم دیدم ابجیم لباس پوشیده حاضره...
_ا.تتتتتت...کجا؟^خیلی اروم^
با ترس برگشت سمتم دستشو به معنای ساکت گذاشت رو لبش و بعدشم از خونه زد بیرون...
بدون هیچ معطلی رفتم سراغ مامان و بابا که خواب بودن...
_مامان...باباااا...ا.تتتتت
÷چیشده نصف شبی؟^خوابالود^
_ا.ت رفت بیرون... ساکشم دستش بود...
÷یعنی از خونه رفته؟
با حذف مامانم سریع رفتم اتاقش... نه دفتر خاطراتش بود... نه لباسای مورد علاقش و نه اون نامه هایی که از بچه هایی که دوستشون داشت گرفته بود... دیگه مطمئن شدم رفته.... دوباره برگشتم اتاق مامان و بابا...
_ا.ت نیییییسسسسستتتتتتت رفتهههههههه
=ارام باش پسر برمیگرده دووم نمیاره اون بیرون
_بابا... تروخدااا..ا.ت چه گناهی کرده انقد بهش بی اهمیتید؟^بغض^
=خودش اینجور فکر نمیکنه...میکنه؟
÷شایدم چون مفید نیست اینجوریم
_بعضی اوقات شک میکنم خواهر خونیمه..
و با عصبانیت رفتم لباسامو عوض کردم رفتم دنبالش...
[ویو نامجون]
سوهو بد نمیگفت...حق داشت...
پتو رو زدم کنار رفتم حاضر شم..
÷نکنه میخوای بری دنبال اون دختره؟
=متاسفم برا خودم که بهت اعتماد کردم... تو اینجوری میخواستی جای مادر اصلی اون دخترو پسرو پر کنی؟با تبعیض بینشون؟من همچین کسیم؟ چرا؟چرا؟
÷م...
=حرف نزن... اگه یه تار مو ازش کم شه من میدونمو تو
و بعد حرفش رفتم بیرون ببینم کجا رفته... زنگ زدم سوهو که جواب نداد...چند بار زنگ زدم که بازم جواب نداد... زنگ زدم به ا.ت که جواب داد...منتها...فقط و فقط صدای...
هیع هیع شرط برا پارت بعد:
۱۰ لایک
۱۵ کامنت
¥پارت دو¥
با فکر اینکه ایا برم ادامه تحصیلمو جای دیگه یانه...
که احساس کردم صدای پا میاد...اروم درو باز کردم دیدم ابجیم لباس پوشیده حاضره...
_ا.تتتتتت...کجا؟^خیلی اروم^
با ترس برگشت سمتم دستشو به معنای ساکت گذاشت رو لبش و بعدشم از خونه زد بیرون...
بدون هیچ معطلی رفتم سراغ مامان و بابا که خواب بودن...
_مامان...باباااا...ا.تتتتت
÷چیشده نصف شبی؟^خوابالود^
_ا.ت رفت بیرون... ساکشم دستش بود...
÷یعنی از خونه رفته؟
با حذف مامانم سریع رفتم اتاقش... نه دفتر خاطراتش بود... نه لباسای مورد علاقش و نه اون نامه هایی که از بچه هایی که دوستشون داشت گرفته بود... دیگه مطمئن شدم رفته.... دوباره برگشتم اتاق مامان و بابا...
_ا.ت نیییییسسسسستتتتتتت رفتهههههههه
=ارام باش پسر برمیگرده دووم نمیاره اون بیرون
_بابا... تروخدااا..ا.ت چه گناهی کرده انقد بهش بی اهمیتید؟^بغض^
=خودش اینجور فکر نمیکنه...میکنه؟
÷شایدم چون مفید نیست اینجوریم
_بعضی اوقات شک میکنم خواهر خونیمه..
و با عصبانیت رفتم لباسامو عوض کردم رفتم دنبالش...
[ویو نامجون]
سوهو بد نمیگفت...حق داشت...
پتو رو زدم کنار رفتم حاضر شم..
÷نکنه میخوای بری دنبال اون دختره؟
=متاسفم برا خودم که بهت اعتماد کردم... تو اینجوری میخواستی جای مادر اصلی اون دخترو پسرو پر کنی؟با تبعیض بینشون؟من همچین کسیم؟ چرا؟چرا؟
÷م...
=حرف نزن... اگه یه تار مو ازش کم شه من میدونمو تو
و بعد حرفش رفتم بیرون ببینم کجا رفته... زنگ زدم سوهو که جواب نداد...چند بار زنگ زدم که بازم جواب نداد... زنگ زدم به ا.ت که جواب داد...منتها...فقط و فقط صدای...
هیع هیع شرط برا پارت بعد:
۱۰ لایک
۱۵ کامنت
۵.۲k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.