رمان معشوقه ی شیطون زیبای من
#پارت هجدهم
روز بعد
به شدت زیر دلم درد میکرد اییی خدا بگم چی کارت نکنه اوففف ارسلان رفته بود بیمارستان من هنوز یک هفته دیگه از مرخصیم مونده تو فکر بودم که تلفن زنگ خورد
من : بله
ارسلان : سلام خوبی دلت کمرت جایت درد نمیکنه اگه درد داری بیارمت بیمارستان میخوای بیام اونجا
من : عشقم نفس بکش خوبم زیاد درد ندارم
ارسلان : مطمئن
من : آره
ارسلان : عشقم دارن پیچ ام میکنن من برم خدافظ
من : خدافظ
و قطع کردم خدا منو به خاطر دروغم ببخشه دارم از درد میمیرم
یهو آیفون به صدا در اومد اوخیی دریاست
دریا پرید بغلم اینقدر فشارم داد که گریم گرفت درد داشتم
من : دریا دلم درد میکنه
دریا : اوهههه داداشم دیشب کار عروس خانمو یک سره کرد
از خجالت آب شدم رفتم
خلاصه گلی حرف زدیم و دریا هی بحث دیشبو میکشید خوش گذشت . درد داشت . چه طور بود . کوفتتت کوفتتت اههه خجالتم نمیکشه چش سفید
یهو ارسلان کلید انداخت اومد تو
دریا : سلام خان داداش کم پیدا ناپیدا نامرئی
من : چرا چرت میگی یه روز نبود نامرئیش کردی
دریا : حرص نخور واسه بچت خوب نی منم دیگه بسه هرچی تحمل کردم کوسن رو برداشتم تا میخورد زدمش
ن در حین زدن : ایی کوفت درد مرگ از وقتی اومدی همش داری راجب دیشب زر زر میکنی بزار با عرفان که شوهر کردی منم صبح بعد عروسیتون میام خونتون میگم خوش گذشت کوفتتت
عرفان : سلام آبجی
وایییییی ریدم ریدم نههه
من : د...دا..داش..از...ک..ی..این...جایی
عرفان : از اولش
آقا ما قیافه دریا رو نگیم سرخ سرخ سرش تو یقش بود عرفان هم شیطون نگاهش میکرد منم دست کمی از دریا نداشتم به هر حال از جماب خودمم سوتی دادم
۲ ماه بعد
از امروز همش حالم بده هرچی میخورم میارم بالا خیر سرم امروز عروسی داداشمه
من : ارسلان بیدار شو منو ببر آرایشگاه
ارسلان بلند شد پیشونیمو بوسید و رفت اماده شه منملباسامو پوشیدم رفتم پایین ارسلان داشت صبحونه میخورد یه لقمه داد به من همین که خوردم پریدم تو دستشویی
ارسلان : خوبی چیشد نفسم
من : ارسلان به دادم برس چند روزه زندگیم تو دستشویی جریان پیدا کرده
ارسلان هم خنده اش گرفت و هم نگران
ارسلان : یه بیبی چک داریم برم بیارم
اقا اینو گفت رنگم پرید البته اون موقع هم پریده بود پریده تر شد
من : نه نه امکان نداره
ارسلان : خدایی حالا ما دوما ازدواج کردیم ولی خب من هرشب شیطون میرفت تو جلدم دیگه خبر داری
من : ارسلان به ولای علی اگه جوابش مثبت بود خودم میکشمت
بیبی چک رو داد رفتم تو خونه جدیدم « منظورش دستشویی اخه همش تو دستشویی» و مراحلش رو انجام دادم چشام رو بستم تا جواب رو نبینم همین که باز کردم با دیدن جواب مثبت آن چنان جیغی کشیدم پریدم بیرون و ارسلان رو میزدم : بدبختم کردی بیشعور مثبته نفهم بیشعور خر گاو
ادامه دارد....🍃✨
روز بعد
به شدت زیر دلم درد میکرد اییی خدا بگم چی کارت نکنه اوففف ارسلان رفته بود بیمارستان من هنوز یک هفته دیگه از مرخصیم مونده تو فکر بودم که تلفن زنگ خورد
من : بله
ارسلان : سلام خوبی دلت کمرت جایت درد نمیکنه اگه درد داری بیارمت بیمارستان میخوای بیام اونجا
من : عشقم نفس بکش خوبم زیاد درد ندارم
ارسلان : مطمئن
من : آره
ارسلان : عشقم دارن پیچ ام میکنن من برم خدافظ
من : خدافظ
و قطع کردم خدا منو به خاطر دروغم ببخشه دارم از درد میمیرم
یهو آیفون به صدا در اومد اوخیی دریاست
دریا پرید بغلم اینقدر فشارم داد که گریم گرفت درد داشتم
من : دریا دلم درد میکنه
دریا : اوهههه داداشم دیشب کار عروس خانمو یک سره کرد
از خجالت آب شدم رفتم
خلاصه گلی حرف زدیم و دریا هی بحث دیشبو میکشید خوش گذشت . درد داشت . چه طور بود . کوفتتت کوفتتت اههه خجالتم نمیکشه چش سفید
یهو ارسلان کلید انداخت اومد تو
دریا : سلام خان داداش کم پیدا ناپیدا نامرئی
من : چرا چرت میگی یه روز نبود نامرئیش کردی
دریا : حرص نخور واسه بچت خوب نی منم دیگه بسه هرچی تحمل کردم کوسن رو برداشتم تا میخورد زدمش
ن در حین زدن : ایی کوفت درد مرگ از وقتی اومدی همش داری راجب دیشب زر زر میکنی بزار با عرفان که شوهر کردی منم صبح بعد عروسیتون میام خونتون میگم خوش گذشت کوفتتت
عرفان : سلام آبجی
وایییییی ریدم ریدم نههه
من : د...دا..داش..از...ک..ی..این...جایی
عرفان : از اولش
آقا ما قیافه دریا رو نگیم سرخ سرخ سرش تو یقش بود عرفان هم شیطون نگاهش میکرد منم دست کمی از دریا نداشتم به هر حال از جماب خودمم سوتی دادم
۲ ماه بعد
از امروز همش حالم بده هرچی میخورم میارم بالا خیر سرم امروز عروسی داداشمه
من : ارسلان بیدار شو منو ببر آرایشگاه
ارسلان بلند شد پیشونیمو بوسید و رفت اماده شه منملباسامو پوشیدم رفتم پایین ارسلان داشت صبحونه میخورد یه لقمه داد به من همین که خوردم پریدم تو دستشویی
ارسلان : خوبی چیشد نفسم
من : ارسلان به دادم برس چند روزه زندگیم تو دستشویی جریان پیدا کرده
ارسلان هم خنده اش گرفت و هم نگران
ارسلان : یه بیبی چک داریم برم بیارم
اقا اینو گفت رنگم پرید البته اون موقع هم پریده بود پریده تر شد
من : نه نه امکان نداره
ارسلان : خدایی حالا ما دوما ازدواج کردیم ولی خب من هرشب شیطون میرفت تو جلدم دیگه خبر داری
من : ارسلان به ولای علی اگه جوابش مثبت بود خودم میکشمت
بیبی چک رو داد رفتم تو خونه جدیدم « منظورش دستشویی اخه همش تو دستشویی» و مراحلش رو انجام دادم چشام رو بستم تا جواب رو نبینم همین که باز کردم با دیدن جواب مثبت آن چنان جیغی کشیدم پریدم بیرون و ارسلان رو میزدم : بدبختم کردی بیشعور مثبته نفهم بیشعور خر گاو
ادامه دارد....🍃✨
۳۹.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.