دکولاسیک p4
کایرین گفت خوب من میرم پیش شاهزاده نارینامارین
_باشه منم میرم دنبال شاهزاده میلیا
کایرین لباس خود رو گرفته بود و دور حیاط میچرخید صدایی از پشت گفت:
کسی دنبال من میگرده ؟
کایرین نگاهی به پشت سرش انداخت
دختری با لباس های لایه لایه سفید و بنفش و موهای یاسی گوجه ای بسته شده و ستاره های کوچک روی موهایش آنجا بود کنی از موهایش جلوی صورتش بود و چشم های بنفش خوشگلی داشت کایرین رفت جلو
و گفت: وای نارینا خودتی چه بزرگ شدی نارینامارین دستکش های سفید خودش رو درآورد و با کایرین هر دو خم شدن و به دیگه احترام گذاشتن. دست در دست همدیگه به سمت میز بزرگ و دایره ای که در حیاط بود رفتن کایرین روی یکی از صندلی ها نشست و گفت بقیه شاهزاده ها نیومدن؟
_فکر کنم تو زودتر از همه رسیدی
_اومم بالاخره این مهمونی بین شاهزداه ها هر سال یک بار فقط برگذار میشه😃
_اره امیدوارم از حوصله سر رفتن نری با داداشم دعوا کنی باز
_اتفاقا تو فکرش بودم تا به داداشت بفهمونم شاهزاده خانوم ها هم میتونن برن به جنگ
________
هیچ کس متوجه افکار کایرین نمیشد او فکر فرار از دکولاسیک را داشت.....
_باشه منم میرم دنبال شاهزاده میلیا
کایرین لباس خود رو گرفته بود و دور حیاط میچرخید صدایی از پشت گفت:
کسی دنبال من میگرده ؟
کایرین نگاهی به پشت سرش انداخت
دختری با لباس های لایه لایه سفید و بنفش و موهای یاسی گوجه ای بسته شده و ستاره های کوچک روی موهایش آنجا بود کنی از موهایش جلوی صورتش بود و چشم های بنفش خوشگلی داشت کایرین رفت جلو
و گفت: وای نارینا خودتی چه بزرگ شدی نارینامارین دستکش های سفید خودش رو درآورد و با کایرین هر دو خم شدن و به دیگه احترام گذاشتن. دست در دست همدیگه به سمت میز بزرگ و دایره ای که در حیاط بود رفتن کایرین روی یکی از صندلی ها نشست و گفت بقیه شاهزاده ها نیومدن؟
_فکر کنم تو زودتر از همه رسیدی
_اومم بالاخره این مهمونی بین شاهزداه ها هر سال یک بار فقط برگذار میشه😃
_اره امیدوارم از حوصله سر رفتن نری با داداشم دعوا کنی باز
_اتفاقا تو فکرش بودم تا به داداشت بفهمونم شاهزاده خانوم ها هم میتونن برن به جنگ
________
هیچ کس متوجه افکار کایرین نمیشد او فکر فرار از دکولاسیک را داشت.....
۸۳۱
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.