فیک کوک ( اعتماد) پارت۳۹
چند روز بعد )
از زبان ا/ت
سره میز شام بودیم که جونگ کوک گفت : ا/ت فردا شب به یه مهمونی دعوتیم هرچی لازم داری سفارش بده از طریق لپ تاپ
گفتم : چه مهمونی هست ؟
جانگ شین گفت : خب یه مهمونی معاملاتی هست حالا تو این چیزا رو ول کن زود غذات رو بخور برو سفارشات رو بده
جونگ کوک بلند شد و رفت بالا گفتم : ببینم مهمونیه چیه ؟ تهیونگ گفت : فکر کن کلی آدم که به خون تو و جونگ کوک تشنه هستن اونجان همین
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم : ترسناکه؟
جانگ شین گفت : نه بابا تهیونگ چرا میترسونیش نترس ا/ت قراره کلی نگهبان همراهتون بیاد تازه جونگ کوک خودش حریف ۱۰۰ نفره اصلا نترس فقط حالش رو ببر
بهم چشمک زد اشتهام کور شد رفتم سمت لپ تاپ بازش کردم یه سایت آماده تو صفحه اصلی بود بازش کردم کلی لباس اینا داخلش بود جانگ شین و تهیونگ و خاله یو رو صدا زدم تا باهم انتخاب کنیم
گرده هم نشستیم لباس ها رو یکی یکی رد میکردم و اونا هم نظر میدادن اینقدر تمرکز کرده بودیم که متوجه حضور جونگ کوک نشدیم با صداش نگاش کردیم که جونگ کوک گفت : چخبره جلسه تشکیل دادین ؟
گفتم : بیا تو هم اینجا بشین پیشم کمک کن انتخاب کنم
نشست کنارم آخ چه استایلی داشت اصلا به لپ تاپ نگاه نمیکردم جونگ کوک گفت: این خوبه به نظرم
تهیونگ زد زیره خنده و گفت : داداش میخوای دختره رو خفه کنی این چیه همه جاش بستس که
به صفحه لپ تاپ نگاه کردم و گفتم : این چیه ؟
گزینه سفارش رو زد و گفت : همین خیلیم خوبه
گفتم : چرا سفارش دادی
بلند شد و گفت : لباس با من بود بقیه رو خودت انتخاب کن
رفت بالا گفتم : الان میبینیم
باز ترین لباسی که توی سایت بود رو سفارش دادم و جانگ شین گفت : از جونت سیر شدی ؟
خاله یو زد به بازوم و گفت : دختر این چیه سفارش دادی
خندیدم و گفتم : فردا میبینیم
از زبان ا/ت
سره میز شام بودیم که جونگ کوک گفت : ا/ت فردا شب به یه مهمونی دعوتیم هرچی لازم داری سفارش بده از طریق لپ تاپ
گفتم : چه مهمونی هست ؟
جانگ شین گفت : خب یه مهمونی معاملاتی هست حالا تو این چیزا رو ول کن زود غذات رو بخور برو سفارشات رو بده
جونگ کوک بلند شد و رفت بالا گفتم : ببینم مهمونیه چیه ؟ تهیونگ گفت : فکر کن کلی آدم که به خون تو و جونگ کوک تشنه هستن اونجان همین
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم : ترسناکه؟
جانگ شین گفت : نه بابا تهیونگ چرا میترسونیش نترس ا/ت قراره کلی نگهبان همراهتون بیاد تازه جونگ کوک خودش حریف ۱۰۰ نفره اصلا نترس فقط حالش رو ببر
بهم چشمک زد اشتهام کور شد رفتم سمت لپ تاپ بازش کردم یه سایت آماده تو صفحه اصلی بود بازش کردم کلی لباس اینا داخلش بود جانگ شین و تهیونگ و خاله یو رو صدا زدم تا باهم انتخاب کنیم
گرده هم نشستیم لباس ها رو یکی یکی رد میکردم و اونا هم نظر میدادن اینقدر تمرکز کرده بودیم که متوجه حضور جونگ کوک نشدیم با صداش نگاش کردیم که جونگ کوک گفت : چخبره جلسه تشکیل دادین ؟
گفتم : بیا تو هم اینجا بشین پیشم کمک کن انتخاب کنم
نشست کنارم آخ چه استایلی داشت اصلا به لپ تاپ نگاه نمیکردم جونگ کوک گفت: این خوبه به نظرم
تهیونگ زد زیره خنده و گفت : داداش میخوای دختره رو خفه کنی این چیه همه جاش بستس که
به صفحه لپ تاپ نگاه کردم و گفتم : این چیه ؟
گزینه سفارش رو زد و گفت : همین خیلیم خوبه
گفتم : چرا سفارش دادی
بلند شد و گفت : لباس با من بود بقیه رو خودت انتخاب کن
رفت بالا گفتم : الان میبینیم
باز ترین لباسی که توی سایت بود رو سفارش دادم و جانگ شین گفت : از جونت سیر شدی ؟
خاله یو زد به بازوم و گفت : دختر این چیه سفارش دادی
خندیدم و گفتم : فردا میبینیم
۱۸۸.۸k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.