▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
#𝐩𝐚𝐫𝐭_۸
#اسیر_دزد_دریایی
از زبان متین :
اصن نفهمیدم شام چطور خورده شد..
چیزی خوردم یا نه..
حتی اصلا متوجه حرف های پدر و بقیه نبودم..
این دختر بد منو جادو کرده بود..!
سفیدی بدنش به حدی جذاب بود که داغ شده بودم..
نمیدونم چه بحثی بود که یهو دیانا پرسید :
- چطوری تو دریا ساعت رو مشخص می کنین؟!
آرش نگاه خسته ای به دیانا انداخت و گفت :
- دیانا..دخترم..الان وقت این سوالات نیست...ما بحث مهمی داریم..!
پدرم رو به من گفت :
- فکر کنم دیانا خانوم سوالات زیادی دارند..متین میتونه سوالاتشون رو جواب بده..!
امیر کنار گوشم گفت :
- بگو نه که بعد از شام به بهونه سوارکاری شبانه بریم اون باری که گفتم..
به کل این برنامه رو فراموش کرده بودم..
دیانا ؟! یه بار از دخترای آماده به خدمت؟!
جدا از اینکه بی ادبی بود اگه میگفتم نه..
دلم هم فعلا جذابیت های دیانا رو ترجیح میداد تا کس دیگه..!
برای همین گفتم :
- بله..، بعد از شام میتونم به همه سوال هاتون جواب بدم..!
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
𝐉𝐨𝐢𝐧◞『https://wisgoon.com/ardiya.darkmon 』"🌿📚"
#𝐩𝐚𝐫𝐭_۸
#اسیر_دزد_دریایی
از زبان متین :
اصن نفهمیدم شام چطور خورده شد..
چیزی خوردم یا نه..
حتی اصلا متوجه حرف های پدر و بقیه نبودم..
این دختر بد منو جادو کرده بود..!
سفیدی بدنش به حدی جذاب بود که داغ شده بودم..
نمیدونم چه بحثی بود که یهو دیانا پرسید :
- چطوری تو دریا ساعت رو مشخص می کنین؟!
آرش نگاه خسته ای به دیانا انداخت و گفت :
- دیانا..دخترم..الان وقت این سوالات نیست...ما بحث مهمی داریم..!
پدرم رو به من گفت :
- فکر کنم دیانا خانوم سوالات زیادی دارند..متین میتونه سوالاتشون رو جواب بده..!
امیر کنار گوشم گفت :
- بگو نه که بعد از شام به بهونه سوارکاری شبانه بریم اون باری که گفتم..
به کل این برنامه رو فراموش کرده بودم..
دیانا ؟! یه بار از دخترای آماده به خدمت؟!
جدا از اینکه بی ادبی بود اگه میگفتم نه..
دلم هم فعلا جذابیت های دیانا رو ترجیح میداد تا کس دیگه..!
برای همین گفتم :
- بله..، بعد از شام میتونم به همه سوال هاتون جواب بدم..!
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
𝐉𝐨𝐢𝐧◞『https://wisgoon.com/ardiya.darkmon 』"🌿📚"
۷.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.