fake kook
fake kook
part*¹⁵
ایفون زدم
👩🏻: بفرمایید
ا.ت: سلام
👩🏻: سلام خوب هستید
ا.ت: میشه جونگکوک بگی بیاد بیرون
👩🏻: جونگکوک اینجا نیست گفتیم که اگه زنگ زد خبرت میکنیم
ا.ت: گفتم که بهش بگو بیاد بیرون
چینمو: سلام
ا.ت: سلام اومدم گفتم جونگکوک بگو بیاد بیرون
چینمو: جونگکوک چی اون اینجا نیست
زدمشون کنار رفتم داخل با صدای بلند داد زدم
ا.ت: جونگکوک کجایی اینجایی
در اتاقو باز کردم جونگکوک گوشه اتاق نشته بود
کوک: ا.ت
ا.ت: چه عجب پیدات شد
کوک: چیشده خوبی ا.ت
ا.ت: خوبم عالیم انتظار چی داری
کوک: ا.ت من متاسفم
ا.ت: همین
کوک: رفتم پیش تهیونگ گفت خوب نیستی چرا اخه عزیزم
ا.ت: بسه چرا اینجا موندی ها چرا تنهام گذاشتی تو موقعی که بهتراز همیشه نیازت داشتم
کوک: ا.ت من فک میکردم ازم متنفری
ا.ت: چرا زنگ میزدم جواب ندادی ها چرا میخواستی فراموشم کنی من که دوست دارم
👩🏻: شاید اون دوست نداشته باشه
ا.ت: اگه نداشت سعی نمیکرد فراموش کنه
چینمو: خب ما دیگه میریم
ا.ت: به سلامت
کوک: ا.ت من واقعا داشتم دیوونه میشدم
ا.ت: ولی من دیوونه شده بودم
کوک: ا.ت ما نمیتونیم باهم باشیم
ا.ت: چرا نمیتونیم ما هنوز اسمامون هم رو همه یعنی شوهرمی
کوک: منظورم این بود پدربزرگ پدرت اینا اجازه نمیدن
ا.ت: الان فقط نظر من و تو مهمه
کوک: من به خاطر خودت میگم میتونی تحمل کنی
ا.ت: زندگی باید سختی داشته باشه
کوک: 😊بیا بغلم
سریع پریدم تو بغلش
کوک: یواشتر دختر
ا.ت: 😂
#کوک
#فیک
#سناریو
part*¹⁵
ایفون زدم
👩🏻: بفرمایید
ا.ت: سلام
👩🏻: سلام خوب هستید
ا.ت: میشه جونگکوک بگی بیاد بیرون
👩🏻: جونگکوک اینجا نیست گفتیم که اگه زنگ زد خبرت میکنیم
ا.ت: گفتم که بهش بگو بیاد بیرون
چینمو: سلام
ا.ت: سلام اومدم گفتم جونگکوک بگو بیاد بیرون
چینمو: جونگکوک چی اون اینجا نیست
زدمشون کنار رفتم داخل با صدای بلند داد زدم
ا.ت: جونگکوک کجایی اینجایی
در اتاقو باز کردم جونگکوک گوشه اتاق نشته بود
کوک: ا.ت
ا.ت: چه عجب پیدات شد
کوک: چیشده خوبی ا.ت
ا.ت: خوبم عالیم انتظار چی داری
کوک: ا.ت من متاسفم
ا.ت: همین
کوک: رفتم پیش تهیونگ گفت خوب نیستی چرا اخه عزیزم
ا.ت: بسه چرا اینجا موندی ها چرا تنهام گذاشتی تو موقعی که بهتراز همیشه نیازت داشتم
کوک: ا.ت من فک میکردم ازم متنفری
ا.ت: چرا زنگ میزدم جواب ندادی ها چرا میخواستی فراموشم کنی من که دوست دارم
👩🏻: شاید اون دوست نداشته باشه
ا.ت: اگه نداشت سعی نمیکرد فراموش کنه
چینمو: خب ما دیگه میریم
ا.ت: به سلامت
کوک: ا.ت من واقعا داشتم دیوونه میشدم
ا.ت: ولی من دیوونه شده بودم
کوک: ا.ت ما نمیتونیم باهم باشیم
ا.ت: چرا نمیتونیم ما هنوز اسمامون هم رو همه یعنی شوهرمی
کوک: منظورم این بود پدربزرگ پدرت اینا اجازه نمیدن
ا.ت: الان فقط نظر من و تو مهمه
کوک: من به خاطر خودت میگم میتونی تحمل کنی
ا.ت: زندگی باید سختی داشته باشه
کوک: 😊بیا بغلم
سریع پریدم تو بغلش
کوک: یواشتر دختر
ا.ت: 😂
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۶k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.