فیک جونگ کوک پارت ۸۶ (معشوقه) فصل ۲
تهیونگ: چطور میتونی انقد راحت بگی یه فیلم؟..واقعا دلم برای ا.ت میسوزه..حتما الان حالش خیلی بده و توی تنهاییه..آخه تو چطور تونستی..(گریه
کوک: هه اون تو تنهاییه؟..وقتی رفتم به دیدنش همش لبخند میزد و عین هرzه ها لباس پوشیده بود و عین این هرzه ها که توی بار سرویس میدن کنار کلی مرد نشسته بود و خودشو بهشون میmالید..
خودمم به دروغهایی که گفتم خندم میگرفت..لباسش هیچ مشکلی نداشت و یه گوشه نشسته بود و مدام ناراحت بود و گریه کرد..شاید این حرفارو برای این به تهیونگ زدم که خودمو گول بزنم..نمیخواستم قبول کنم که اشتباه کردم..نمیخواستم قبول کنم که زود قضاوتش کردم و کسی که درواقع خیانت کرده منم نه ا.ت!
تهیونگ: دروغ نگو..من ا.ت رو میشناسم.. تو دیگه رفیق من نیستی..دیگه امکان نداره پیشت بمونم..من خودم تنهایی میرم که ا.ت رو نجات بدم..تو از کی انقد نامرد شدی جئون جونگ کوک؟
یه دفعه با فهمیدن سوتی که داد محکم زد تو دهن خودش..پسره ی احمق شیطونه میگه همین الان نصفش کنمم..برگشتم و به میا نگاه کردم که عین برق گرفته ها بهم زل زده بود..
میا: تو..تو جئون جو..
کوک: نه من اون نیستم خفه شووو
میا: چرا بهم دروغ میگی من که قراره پیشت بمونم..
کوک: تهیونگ خودت باید گند کاری که زدی رو جمع کنی! (عربده
یه دفعه نامجون اومد و گفت
نامجون:سویون برگشتههه(داد
کوک: یعنی چی که برگشته؟..امکان نداره..اون مرده!
نامجون: نه اون نمرده اون کسیه که ا.ت رو دزدیده!
کوک: چیییییی!
یه دفعه گوشیم زنگ خورد..
سویون: اگه میخوای ا.ت رو ببینی فردا باید خودت تنهایی به لوکیشنی که میفرستم بیایی! درضمن مدارک باند پدرت و پدر ا.ت یادت نره..وگرنه تضمین نمیکنم که اون دوتا سالم بمونن..
یه دفعه قطع کرد!..منظورش چیه؟..اون دوتا؟
کوک: سویون به حز ا.ت کس دیگه ای هم دزدیده؟
نامجون: نه..سویون زنگ زد؟
کوک: آره..
پس منظورش چیه؟..ا.ت هم خیلی مشکوک بود..دیگه به هیچکس اعتماد ندارم..حتی به تهیونگ..اون از وقتی که فهمیدم بهم ردیاب وصل کرده اینم از الان..ا.ت هم خیلی مشکوکه..از کجا مطمئن باشم که این نقشش با سویون نباشه؟به هر حال باید برای فردا آماده میشدم..
کوک: همه ی نیروهای برای فردا آماده کن..ولی هیچکدوم نباید دنبال من بیاد مگه اینکه خودم بگم..سویون گفت باید تنها برم درغیر این صورت ا.ت رو میکشه..میا رو هم زندانی کنید به لطف تهیونگ اون هویت منو میدونه..
نامجون: اوکی پس من میرم..
ویو ا.ت
وقتی رفتم بار منتظر بودم که جونگ کوک بیاد ولی اثری از نبود.. بالاخره اومد ولی از همون اول شروع کرد به چرت و پرت گفتن و طوری رفتار میکرد که انگار من خیانت کردم..یهو نشست کنارم و انگشتشو واردم کرد!..فکر نمیکردم همچین کاری کنه همش سعی میکردم مانعش بشم..اگه بچم آسیب میدید چی؟....
کوک: هه اون تو تنهاییه؟..وقتی رفتم به دیدنش همش لبخند میزد و عین هرzه ها لباس پوشیده بود و عین این هرzه ها که توی بار سرویس میدن کنار کلی مرد نشسته بود و خودشو بهشون میmالید..
خودمم به دروغهایی که گفتم خندم میگرفت..لباسش هیچ مشکلی نداشت و یه گوشه نشسته بود و مدام ناراحت بود و گریه کرد..شاید این حرفارو برای این به تهیونگ زدم که خودمو گول بزنم..نمیخواستم قبول کنم که اشتباه کردم..نمیخواستم قبول کنم که زود قضاوتش کردم و کسی که درواقع خیانت کرده منم نه ا.ت!
تهیونگ: دروغ نگو..من ا.ت رو میشناسم.. تو دیگه رفیق من نیستی..دیگه امکان نداره پیشت بمونم..من خودم تنهایی میرم که ا.ت رو نجات بدم..تو از کی انقد نامرد شدی جئون جونگ کوک؟
یه دفعه با فهمیدن سوتی که داد محکم زد تو دهن خودش..پسره ی احمق شیطونه میگه همین الان نصفش کنمم..برگشتم و به میا نگاه کردم که عین برق گرفته ها بهم زل زده بود..
میا: تو..تو جئون جو..
کوک: نه من اون نیستم خفه شووو
میا: چرا بهم دروغ میگی من که قراره پیشت بمونم..
کوک: تهیونگ خودت باید گند کاری که زدی رو جمع کنی! (عربده
یه دفعه نامجون اومد و گفت
نامجون:سویون برگشتههه(داد
کوک: یعنی چی که برگشته؟..امکان نداره..اون مرده!
نامجون: نه اون نمرده اون کسیه که ا.ت رو دزدیده!
کوک: چیییییی!
یه دفعه گوشیم زنگ خورد..
سویون: اگه میخوای ا.ت رو ببینی فردا باید خودت تنهایی به لوکیشنی که میفرستم بیایی! درضمن مدارک باند پدرت و پدر ا.ت یادت نره..وگرنه تضمین نمیکنم که اون دوتا سالم بمونن..
یه دفعه قطع کرد!..منظورش چیه؟..اون دوتا؟
کوک: سویون به حز ا.ت کس دیگه ای هم دزدیده؟
نامجون: نه..سویون زنگ زد؟
کوک: آره..
پس منظورش چیه؟..ا.ت هم خیلی مشکوک بود..دیگه به هیچکس اعتماد ندارم..حتی به تهیونگ..اون از وقتی که فهمیدم بهم ردیاب وصل کرده اینم از الان..ا.ت هم خیلی مشکوکه..از کجا مطمئن باشم که این نقشش با سویون نباشه؟به هر حال باید برای فردا آماده میشدم..
کوک: همه ی نیروهای برای فردا آماده کن..ولی هیچکدوم نباید دنبال من بیاد مگه اینکه خودم بگم..سویون گفت باید تنها برم درغیر این صورت ا.ت رو میکشه..میا رو هم زندانی کنید به لطف تهیونگ اون هویت منو میدونه..
نامجون: اوکی پس من میرم..
ویو ا.ت
وقتی رفتم بار منتظر بودم که جونگ کوک بیاد ولی اثری از نبود.. بالاخره اومد ولی از همون اول شروع کرد به چرت و پرت گفتن و طوری رفتار میکرد که انگار من خیانت کردم..یهو نشست کنارم و انگشتشو واردم کرد!..فکر نمیکردم همچین کاری کنه همش سعی میکردم مانعش بشم..اگه بچم آسیب میدید چی؟....
۳.۹k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.