چندپارتی
چند پارتی (جونگکوک)
p4
که با مشت کسی روی زمین پهن شد اون جیمین و جونگکوک بودن
جیمین از بس که عصبانی بود قرمز شده بود جونگکوکم همین طور من هنوزم توی شوک بودم
جونگکوک اومد بغلم کرد
جونگکوک: هی هی نترس من اینجام
ات: جونگکوک شی هق(گریه)
جونگکوک: جانم
ات: خیلی هق ترسیدم(گریه)
جونگکوک: دیگه نترس ما اینجاییم
دستشو روی سرم میکشید خیلی ترسیده بودم ولی وقتی دیدم اون و جیمین اونجان خیلی خوشحال شدم واقعا ترسیده بودم
جیمین از بس اون یارو رو زده بود بیهوش شده بود بلند شد و اومد سمت من
جیمین: ات؟ خواهری؟ ببخشید متوجه نشدم ببخشید باشه؟
انقدر بی حوصله بودم که نمیخواستم از بغل جونگکوک شی بیام بیرون که کم کم خوابم برد
وقتی بیدار شدم توی خونمون بودم روی کاناپه خوابیده بودم جونگکوک کنارم خوابش برده بود جیمین هم نبود بلند شدم یه جوری که جونگکوک شی بیدار نشه داشتم میگشتم دنبال جیمین که با دستی برگشتم
ات؛: وایییی ترسیدم جونگکوک شییی
جونگکوک شی خندید
جونگکوک: نترس دنبال چی؟
ات: جیمین
جونگکوک: رفته اون مرتیکه رث تحویل پلیس بده
ات: من چقدر خوابیدم؟
جونگکوک: نیم ساعته
ات: اها
جونگکوک: تو با اون عوضی چیکار داشتی؟(عصبی)
ات:چیز اون بهم حس داره ولی من هی ردش کردم
اومد نزدیکم و.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این چند وقت نبود ساری از فردا پر انرژی میام🙌🫶🏻
p4
که با مشت کسی روی زمین پهن شد اون جیمین و جونگکوک بودن
جیمین از بس که عصبانی بود قرمز شده بود جونگکوکم همین طور من هنوزم توی شوک بودم
جونگکوک اومد بغلم کرد
جونگکوک: هی هی نترس من اینجام
ات: جونگکوک شی هق(گریه)
جونگکوک: جانم
ات: خیلی هق ترسیدم(گریه)
جونگکوک: دیگه نترس ما اینجاییم
دستشو روی سرم میکشید خیلی ترسیده بودم ولی وقتی دیدم اون و جیمین اونجان خیلی خوشحال شدم واقعا ترسیده بودم
جیمین از بس اون یارو رو زده بود بیهوش شده بود بلند شد و اومد سمت من
جیمین: ات؟ خواهری؟ ببخشید متوجه نشدم ببخشید باشه؟
انقدر بی حوصله بودم که نمیخواستم از بغل جونگکوک شی بیام بیرون که کم کم خوابم برد
وقتی بیدار شدم توی خونمون بودم روی کاناپه خوابیده بودم جونگکوک کنارم خوابش برده بود جیمین هم نبود بلند شدم یه جوری که جونگکوک شی بیدار نشه داشتم میگشتم دنبال جیمین که با دستی برگشتم
ات؛: وایییی ترسیدم جونگکوک شییی
جونگکوک شی خندید
جونگکوک: نترس دنبال چی؟
ات: جیمین
جونگکوک: رفته اون مرتیکه رث تحویل پلیس بده
ات: من چقدر خوابیدم؟
جونگکوک: نیم ساعته
ات: اها
جونگکوک: تو با اون عوضی چیکار داشتی؟(عصبی)
ات:چیز اون بهم حس داره ولی من هی ردش کردم
اومد نزدیکم و.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این چند وقت نبود ساری از فردا پر انرژی میام🙌🫶🏻
۱۷.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.