عمارت کیم p3
ویو ا.ت تقریبا ساعت ۱۱ شب بود که رفتم پایین دیدم همه خدمتکارا صف وایسادن رفتم پیششون تهیونگ اومد و گفت
تهیونگ:از الان به بعد در عمارت رو به کسی باز نمیکنید حتی اگه میشناختینش فقط درو برای اعضا باز میکنید فهمیدید؟
همه:بلهههه ارباب
بعد تهیونگ رفت من رفتم تو حیاط که یه پیشی گوگولی دیدم رفتم پیشش رو چمن با لباس کوتاه نشسته بودم بارون بارید دنبال گربه کوچولو میگشتم و اصلا به اینکه کاملا خیس شدم توجه نمیکردم که بالاخره پیداش کردم رفتم نزدیکش
ا.ت:پیشی گوگولی بیا ببینم
گربه رو اومدم بر دارم در رفت دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم لعنت به این شانس رفتم یکم نزدیک استخر خیلی ترسناک تر از قبل بود یهو به خودم اومدن دیدم خیس خالی ام رفتم جلو در اجومارو صدا کردم
ا.ت:اجوما جونممممم(بلند )
اجوما:ا.ت...چرا خیسی چیشده؟افتادی تو اب؟
ا.ت:وایی خدا اون روز رو نیاره میتونم برم بالا با این وضع؟
اجوما:آره برو
ا.ت:باش مرسی
ویو ا.ت
داشتم میرفتم بالا که چون خیس بودم پام لیز خورد و افتادم که دوباره یکی گرفتتم
ا.ت:وایی اجوما فک کنم دوباره حواسم پرت شده بود هوفف اگه نبودی افتاده بودم برا تو هم سخته ها انقدر بالا و پایین بری با این پله ها الان خیسم چون رفتم تو بارون دنبال یه گربه ولی گربه در رفت و منم دیدم خیسم باز خدارو شکر تو منو الان گرفتی مرس.......
برگشتم دیدم اجوما نبود که
تهیونگ:حرف زدنت تموم شد
ا.ت:ببهشید چیز مرسی
ویو ا.ت
سریع دوییدم و رفتم تو اتاقم خاک تو سرم چقدر حرف زدم جلوش بدبخت شدم زندم نمیزاره فک کنم
ویو تهیونگ
خیلی خوشگل بود و کیوت داشتم میرفتم بالا که دیدم داره میفته دلم نیومد بزاره از اونهمه پله بیفته گرفتمش کلی حرف زد و برگشت و منو دید زبونش بند اومد با خجالت رفت تو اتاقش واقا این کیوته...چی نیگی تهیونگ به خودت بیا تو که هیچ دختری رو دوس نداری احمق باید برم تو اتاق شکنجه تا اون دختره ی احمق رو تنبیه کنم
ویو ا.ت
لباسم رو پوشیدن و داشتم میرفتم پایین که دیدم صدای گریه و التماس میاد رفتم دنبال صدا به یه در رسیدم فالگوش وایساده بودم صدای یه دختر بود که میگفت
دختره:هقق ارباب ببخشید هقققق دیگه تکرار نمیکنم لطفا هقققق دیگه بدون اجازتون بیرون نمیرم هققق ایییی ارباب
ویو ا.ت
همونجور که فالگوش بودم در باز شد و افتادم بغل یکی سریع پاشدم دیدم تهیونگه زندم نمیزاره
تهیونگ:برای من فالگوش وایمیستی ارع(عصبی)
ا.ت:چی...ن..نه ...صدا اوند...فک کردم غریبس...چیز ..یعنی چیز...
تهیونگ:وقتی تنبیهت کردم میفهمی فالگوش واینستی
ویو ا.ت
فک کردم منو میبره تو همون اتاق شکنجه ولی دستمو گرفت و برد یه جا دیگه
تهیونگ:از الان به بعد در عمارت رو به کسی باز نمیکنید حتی اگه میشناختینش فقط درو برای اعضا باز میکنید فهمیدید؟
همه:بلهههه ارباب
بعد تهیونگ رفت من رفتم تو حیاط که یه پیشی گوگولی دیدم رفتم پیشش رو چمن با لباس کوتاه نشسته بودم بارون بارید دنبال گربه کوچولو میگشتم و اصلا به اینکه کاملا خیس شدم توجه نمیکردم که بالاخره پیداش کردم رفتم نزدیکش
ا.ت:پیشی گوگولی بیا ببینم
گربه رو اومدم بر دارم در رفت دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم لعنت به این شانس رفتم یکم نزدیک استخر خیلی ترسناک تر از قبل بود یهو به خودم اومدن دیدم خیس خالی ام رفتم جلو در اجومارو صدا کردم
ا.ت:اجوما جونممممم(بلند )
اجوما:ا.ت...چرا خیسی چیشده؟افتادی تو اب؟
ا.ت:وایی خدا اون روز رو نیاره میتونم برم بالا با این وضع؟
اجوما:آره برو
ا.ت:باش مرسی
ویو ا.ت
داشتم میرفتم بالا که چون خیس بودم پام لیز خورد و افتادم که دوباره یکی گرفتتم
ا.ت:وایی اجوما فک کنم دوباره حواسم پرت شده بود هوفف اگه نبودی افتاده بودم برا تو هم سخته ها انقدر بالا و پایین بری با این پله ها الان خیسم چون رفتم تو بارون دنبال یه گربه ولی گربه در رفت و منم دیدم خیسم باز خدارو شکر تو منو الان گرفتی مرس.......
برگشتم دیدم اجوما نبود که
تهیونگ:حرف زدنت تموم شد
ا.ت:ببهشید چیز مرسی
ویو ا.ت
سریع دوییدم و رفتم تو اتاقم خاک تو سرم چقدر حرف زدم جلوش بدبخت شدم زندم نمیزاره فک کنم
ویو تهیونگ
خیلی خوشگل بود و کیوت داشتم میرفتم بالا که دیدم داره میفته دلم نیومد بزاره از اونهمه پله بیفته گرفتمش کلی حرف زد و برگشت و منو دید زبونش بند اومد با خجالت رفت تو اتاقش واقا این کیوته...چی نیگی تهیونگ به خودت بیا تو که هیچ دختری رو دوس نداری احمق باید برم تو اتاق شکنجه تا اون دختره ی احمق رو تنبیه کنم
ویو ا.ت
لباسم رو پوشیدن و داشتم میرفتم پایین که دیدم صدای گریه و التماس میاد رفتم دنبال صدا به یه در رسیدم فالگوش وایساده بودم صدای یه دختر بود که میگفت
دختره:هقق ارباب ببخشید هقققق دیگه تکرار نمیکنم لطفا هقققق دیگه بدون اجازتون بیرون نمیرم هققق ایییی ارباب
ویو ا.ت
همونجور که فالگوش بودم در باز شد و افتادم بغل یکی سریع پاشدم دیدم تهیونگه زندم نمیزاره
تهیونگ:برای من فالگوش وایمیستی ارع(عصبی)
ا.ت:چی...ن..نه ...صدا اوند...فک کردم غریبس...چیز ..یعنی چیز...
تهیونگ:وقتی تنبیهت کردم میفهمی فالگوش واینستی
ویو ا.ت
فک کردم منو میبره تو همون اتاق شکنجه ولی دستمو گرفت و برد یه جا دیگه
۱۹.۰k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.