~•فرشته من•~
Part 10
از زبان جیمین•
۲۰۰ سال گذشته و من هنوز منتظرم اون دوباره متولد شه و بیاد پیشم
رو یه نیمکت تو پارک نشسته بودم.... بهار قشنگی بود... البته واسه ی بقیه
سائد دستمو گذاشتم رو چشمم صدای افکار مردمو میشنیدم از این وضع خستم تا کِی میخواد منو منتظر نگه داره؟
وایسا اون صدا... خودشه!
داشتم میچرخیدم و دمبال صدا میگشتم که خوردم به یه نفر
دستمو گرفتم جلوش تا بلند شه
جیمی: حالت خو..... ا/ت!(چقد من خوبم)
ا/ت: ببخشید اقا شما اسم منو از کجا میدونید؟
جیمی: واقعا خودتیی
دیگه طاقت نیاوردم و محکم بغلش کردم و تو هوا چرخوندمش( تصورش کنین خیلی گشنگ میشه (✪‿✪))
ا/ت: اقا چیکار میکنین منو بزارین زمین *عصبی*
جیمی: اها درسته
دستمو گذاشتم رو سرش و خاطراتمو به ذهنش انتقال دادم
ا/ت: •گریه اش گرفته• جیمیننن
اومد بغلم کرد و منم بغلش کردم
ا/ت: ببخشید خیلی منتظرت گذاشتم هق
جیمی: اشکال نداره.... فقط گریه نکن باشه؟
ا/ت: باشه
از بغلم اومد بیرون و اشکاشو پاک کرد و دوباره بغلم کرد
( ادمین: عرررررررررررررررررر *دور انداختن اخرین دسمال جعبه پنجاه ام*)
•بعد رفع دلتنگی•
ا/ت: ولی واقعا ۲۰۰ سال منتظرم موندی؟
جیمی: اره.... اگه مجبور میشدم ۱۰۰۰ سالم منتظرت میموندم
ا/ت: تو واقعا یه فرشته ای جیمین
جیمی: *سر ا/ت رو ناز میکنه*
ا/ت: عه مگه بچم؟
جیمی: اره
ا/ت:*میخنده*
• بانو از بالا داره نگاشون میکنه•
بانو: پس واقعا نمیشه باهاش کاری کرد نه؟ عشق اینجوریه پس.....
••••••••••••
پارت ۱۰ خدایی خودمم قبول دارم خیلی کوتاه بود ولی اللن شدیدا حس خستگی میکنم و اینم گذاشتم تا دل شما شاد بشه شرطم نداره
#فیک
از زبان جیمین•
۲۰۰ سال گذشته و من هنوز منتظرم اون دوباره متولد شه و بیاد پیشم
رو یه نیمکت تو پارک نشسته بودم.... بهار قشنگی بود... البته واسه ی بقیه
سائد دستمو گذاشتم رو چشمم صدای افکار مردمو میشنیدم از این وضع خستم تا کِی میخواد منو منتظر نگه داره؟
وایسا اون صدا... خودشه!
داشتم میچرخیدم و دمبال صدا میگشتم که خوردم به یه نفر
دستمو گرفتم جلوش تا بلند شه
جیمی: حالت خو..... ا/ت!(چقد من خوبم)
ا/ت: ببخشید اقا شما اسم منو از کجا میدونید؟
جیمی: واقعا خودتیی
دیگه طاقت نیاوردم و محکم بغلش کردم و تو هوا چرخوندمش( تصورش کنین خیلی گشنگ میشه (✪‿✪))
ا/ت: اقا چیکار میکنین منو بزارین زمین *عصبی*
جیمی: اها درسته
دستمو گذاشتم رو سرش و خاطراتمو به ذهنش انتقال دادم
ا/ت: •گریه اش گرفته• جیمیننن
اومد بغلم کرد و منم بغلش کردم
ا/ت: ببخشید خیلی منتظرت گذاشتم هق
جیمی: اشکال نداره.... فقط گریه نکن باشه؟
ا/ت: باشه
از بغلم اومد بیرون و اشکاشو پاک کرد و دوباره بغلم کرد
( ادمین: عرررررررررررررررررر *دور انداختن اخرین دسمال جعبه پنجاه ام*)
•بعد رفع دلتنگی•
ا/ت: ولی واقعا ۲۰۰ سال منتظرم موندی؟
جیمی: اره.... اگه مجبور میشدم ۱۰۰۰ سالم منتظرت میموندم
ا/ت: تو واقعا یه فرشته ای جیمین
جیمی: *سر ا/ت رو ناز میکنه*
ا/ت: عه مگه بچم؟
جیمی: اره
ا/ت:*میخنده*
• بانو از بالا داره نگاشون میکنه•
بانو: پس واقعا نمیشه باهاش کاری کرد نه؟ عشق اینجوریه پس.....
••••••••••••
پارت ۱۰ خدایی خودمم قبول دارم خیلی کوتاه بود ولی اللن شدیدا حس خستگی میکنم و اینم گذاشتم تا دل شما شاد بشه شرطم نداره
#فیک
۷.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.