عشق طولانی
کوک: الان یادم اومد که بهش بگم چرا قرصاشو سر وقت نمیخوره ات چرا قرصاتو سر وقت نمیخوری میدونی که هم ما نگران میشیم هم ایو و هم دوستات از این به بعد قرصاتو نخوری دیگه تو رو ارمی حساب نمیکنم بعدم میدونی چقدر ایو گریه کرد🤨
ات: خیله خب بابا فهمیدم چشم تو حتی از ایو هم بدتری میدونی چرا نمیخورم
کوک: برای چی
ات: برای اینکه من اصلا دوست ندارم زندگی کنم مرده ی متحرک بودم و یه روز خودکشی کردم ولی متاسفانه زنده موندم هانا و مینا و ایو اون موقع هرکاری میکردن نمیتونستن خوشحالم کنن گفتن با بی تی اس اشنا شو رفتمو تحقیق کردم درمورد شما حرفای قشنگه شمارو گوش کردم خیلی قشنگ بود و من یه کوچولو امید به زندگی دارم😊
کوک: برای چی خودکشی کردی؟
ات: چون من برای هیچ کسی مهم نبودم و من واقعا از تنهایی متنفر بودم اون از پدرو مادرم که شاید تو طول هفته فقط بک روز خونه بودن هانا و مینا هم زندگی خودشون و سختی هاشون رو دارن ایو هم تا میتونست پیشم بود اما من بازم احساس تنهایی میکردم
کوک: خیله خب دیگه از این حرفا نزن منو هیونگام همه پیشت هستیم نگران نباش ما الان باهم دوستیم پس نگران نباش
ات: با حرف کوک ارامش گرفتمو زود پریدم بغلش که اونم متقابلا بغلم کرد که یدفعه بر خرمگس معرکه لعنت هانا و مینا اومدن داخل و پشت سرشونم یه پسر که خوب نتونستم ببینم
هانا: الان مثلا مریضی احیانا
مینا: منو بگو برای این خر نگران شدم اصلا برو گمشو تا با بی تی اس اشنا شدی مارو فراموش کردی
ات: اینجوری نیست بچه ها من فقط میخوام تنها باشم همین😊
کوک: ات اصلا حالش خوب نیست
تهیونگ: دیگه خسته شده بودمو گفتم بلند داد زدم سلام
ات: داشتم فکر میکردم که یدفعه پسره داد زد بهش گفتم مرض الان فهمید تهیونگه من چرا اینقدر بدبختم چیزه سلام اقای کیم
تهیونگ: نمیخواد جمعش کنی ولش کن بعدم تا حالا به ارمی به من نگفته بود اقای کیم😒
ات: چیزه تهیونگ شیی ناراحت نشو ببشید( با کیوتی)
کوک: نمیدونم چرا اینجوری داشت با تهیونگ صحبت میکرد ولی وقتی با کیوتیش اینجوری گفت دلم یه جوری شد و یه احساسی بهم دست داد رو به ات گفتم سرمت تموم شده میگم پرستار بیاد باز کنه تا منم
ات: کوک من میخواستم برم
کوک: نه خیر برو بشین تا بریم
ات: چرا حتما من باید بشینم
کوک: بشین تا دلیلشو بگم سوار شد منم سوار شدم و راه افتادم اولش اینکه اهنگایی میزاره که من دوست ندارم دومی چون نمیخواستم جلوش کم بیارم اوکی
ات: هوم فهمیدم خب میشه منو برسونی خونمون
کوک: باشه ادرسو بده بریم ادرسو داد رسیدیم
ات: ممنون همینجاست خدافظ تا خواستم برم کوک
شرط ۱۱ تا لایک ۱۱ تا کامنت
ات: خیله خب بابا فهمیدم چشم تو حتی از ایو هم بدتری میدونی چرا نمیخورم
کوک: برای چی
ات: برای اینکه من اصلا دوست ندارم زندگی کنم مرده ی متحرک بودم و یه روز خودکشی کردم ولی متاسفانه زنده موندم هانا و مینا و ایو اون موقع هرکاری میکردن نمیتونستن خوشحالم کنن گفتن با بی تی اس اشنا شو رفتمو تحقیق کردم درمورد شما حرفای قشنگه شمارو گوش کردم خیلی قشنگ بود و من یه کوچولو امید به زندگی دارم😊
کوک: برای چی خودکشی کردی؟
ات: چون من برای هیچ کسی مهم نبودم و من واقعا از تنهایی متنفر بودم اون از پدرو مادرم که شاید تو طول هفته فقط بک روز خونه بودن هانا و مینا هم زندگی خودشون و سختی هاشون رو دارن ایو هم تا میتونست پیشم بود اما من بازم احساس تنهایی میکردم
کوک: خیله خب دیگه از این حرفا نزن منو هیونگام همه پیشت هستیم نگران نباش ما الان باهم دوستیم پس نگران نباش
ات: با حرف کوک ارامش گرفتمو زود پریدم بغلش که اونم متقابلا بغلم کرد که یدفعه بر خرمگس معرکه لعنت هانا و مینا اومدن داخل و پشت سرشونم یه پسر که خوب نتونستم ببینم
هانا: الان مثلا مریضی احیانا
مینا: منو بگو برای این خر نگران شدم اصلا برو گمشو تا با بی تی اس اشنا شدی مارو فراموش کردی
ات: اینجوری نیست بچه ها من فقط میخوام تنها باشم همین😊
کوک: ات اصلا حالش خوب نیست
تهیونگ: دیگه خسته شده بودمو گفتم بلند داد زدم سلام
ات: داشتم فکر میکردم که یدفعه پسره داد زد بهش گفتم مرض الان فهمید تهیونگه من چرا اینقدر بدبختم چیزه سلام اقای کیم
تهیونگ: نمیخواد جمعش کنی ولش کن بعدم تا حالا به ارمی به من نگفته بود اقای کیم😒
ات: چیزه تهیونگ شیی ناراحت نشو ببشید( با کیوتی)
کوک: نمیدونم چرا اینجوری داشت با تهیونگ صحبت میکرد ولی وقتی با کیوتیش اینجوری گفت دلم یه جوری شد و یه احساسی بهم دست داد رو به ات گفتم سرمت تموم شده میگم پرستار بیاد باز کنه تا منم
ات: کوک من میخواستم برم
کوک: نه خیر برو بشین تا بریم
ات: چرا حتما من باید بشینم
کوک: بشین تا دلیلشو بگم سوار شد منم سوار شدم و راه افتادم اولش اینکه اهنگایی میزاره که من دوست ندارم دومی چون نمیخواستم جلوش کم بیارم اوکی
ات: هوم فهمیدم خب میشه منو برسونی خونمون
کوک: باشه ادرسو بده بریم ادرسو داد رسیدیم
ات: ممنون همینجاست خدافظ تا خواستم برم کوک
شرط ۱۱ تا لایک ۱۱ تا کامنت
۲۸.۳k
۰۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.