وقتی تصمیم گرفتی شوگر مامیش بشی ( ورژن چان )
وقتی تصمیم گرفتی شوگر مامیش بشی ( ورژن چان )
#چان
.
از ماشین مشکی و لوکست پیاده شدی به سمت کمپانی ای که چان بود رفتی همه میشناختنت و وقتی واردش شدی بهت تعظیمی کردن بعد از اینکه پرسیدی چان کجاست به سمت استودیو رفتی
این روزا درگیر کامبک جدید خودش بود
چند تقه به در زدیو واردش شدی چان با دیدنت لبخند دلنشینی زد
= اوه..ات
از سرتا پا نگاهت کرد
=چرا..مثلِ..زنای سن..بالا لباس پوشیدی..؟
لبخندی زدی و بوسه ای به گونش گذاشتی
× خب...از این به بعد من رو ات یا بیبی..نباید صدا بزنی مستر بنگ ..
=پس چی صدات بزنم؟
×مامی..!
با گفتن این کلمه چشمای چان دوتا شد
=چی..؟
پوزخندی زدی
× همینی که هست
=ات..حالت واقعا خوبه؟؟ دوروز نبودم فقط..
×خوبممم..باید زودتر متوجه میشدم
=متوجه چی
×آه چانی..شوگر مامی شدن برام خیلی میاد...
چان دست به سینه وایستاد
=ولی خانم بنگ..شما از من ۳ سال کوچیکتری..!
×به بقیه میگیم تو از من ۳ سال کوچیکتری خب
چان خنده ای کرد
= ات..بخیال..همه بهم میخندن..ببینم ..هانا(خواهرش) چیزی بهت گفته؟؟
×نه..چانیااا..چرا دوست نداری بشم شوگر مامیت..نکنه یکی دیگه ..تو کاره؟؟
چان بازم برای کیوت بودنت خنده ای کرد
هردو دستتو گرفت
و با لبخند به چشمات خیره شد
=نه..عشق من..اشتباه متوجه شدی..من دوست دارم فرد مورد علاقم مثل قبل برام کیوت و گوگولی باشه...
لبخندی به چان زدی و چشماتو بستی
خودتو انداختی تو بغلش
×چانیااا..هرچی تو بگی..
چان هم متقابل بعلت کرد و موهاتو نوازش کرد اما..زود گفت
=ات..نگو که..با این وضع همه دیدنت..
خنده ریزی کردی
×اِمممم..
=اتتتت .. پس به حسابت میرسم
×چی...خب .. نه ببین..اونا که بیکار نیستن..بشینن به استایلم نگاه کنن..
چان با قیافه پوکری نگاهت کرد توهم کلافه نفستو دادی بیرون که یهو چان بهت حمله ور شد و تورو توی اغوشش گرفت و شروع به قلقلک دادنت کرد.
#چان
.
از ماشین مشکی و لوکست پیاده شدی به سمت کمپانی ای که چان بود رفتی همه میشناختنت و وقتی واردش شدی بهت تعظیمی کردن بعد از اینکه پرسیدی چان کجاست به سمت استودیو رفتی
این روزا درگیر کامبک جدید خودش بود
چند تقه به در زدیو واردش شدی چان با دیدنت لبخند دلنشینی زد
= اوه..ات
از سرتا پا نگاهت کرد
=چرا..مثلِ..زنای سن..بالا لباس پوشیدی..؟
لبخندی زدی و بوسه ای به گونش گذاشتی
× خب...از این به بعد من رو ات یا بیبی..نباید صدا بزنی مستر بنگ ..
=پس چی صدات بزنم؟
×مامی..!
با گفتن این کلمه چشمای چان دوتا شد
=چی..؟
پوزخندی زدی
× همینی که هست
=ات..حالت واقعا خوبه؟؟ دوروز نبودم فقط..
×خوبممم..باید زودتر متوجه میشدم
=متوجه چی
×آه چانی..شوگر مامی شدن برام خیلی میاد...
چان دست به سینه وایستاد
=ولی خانم بنگ..شما از من ۳ سال کوچیکتری..!
×به بقیه میگیم تو از من ۳ سال کوچیکتری خب
چان خنده ای کرد
= ات..بخیال..همه بهم میخندن..ببینم ..هانا(خواهرش) چیزی بهت گفته؟؟
×نه..چانیااا..چرا دوست نداری بشم شوگر مامیت..نکنه یکی دیگه ..تو کاره؟؟
چان بازم برای کیوت بودنت خنده ای کرد
هردو دستتو گرفت
و با لبخند به چشمات خیره شد
=نه..عشق من..اشتباه متوجه شدی..من دوست دارم فرد مورد علاقم مثل قبل برام کیوت و گوگولی باشه...
لبخندی به چان زدی و چشماتو بستی
خودتو انداختی تو بغلش
×چانیااا..هرچی تو بگی..
چان هم متقابل بعلت کرد و موهاتو نوازش کرد اما..زود گفت
=ات..نگو که..با این وضع همه دیدنت..
خنده ریزی کردی
×اِمممم..
=اتتتت .. پس به حسابت میرسم
×چی...خب .. نه ببین..اونا که بیکار نیستن..بشینن به استایلم نگاه کنن..
چان با قیافه پوکری نگاهت کرد توهم کلافه نفستو دادی بیرون که یهو چان بهت حمله ور شد و تورو توی اغوشش گرفت و شروع به قلقلک دادنت کرد.
۲۶.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.