عشق در پیست *پارت 4
ویو راوی:
ا/ت وسایلش رو تو صندوق عقب ماشین جا داد و از خونه دور شد و بی مقصد تو خیابون ها ی سئول رانندگی میکرد ولی سرعت اشکاش بیشتر از ماشین بود ..براش دردناک بود آخه اون همیشه به چشم پدرو مادر واقعی اونا رو میدید ولی پدرو مادرش با چشم یه بچه یتیم به اون نگاه میکردن واین خیلی حس بدی داشت..تو همین حال بود که گوشیش زنگ خورد..یه شماره ناشناس بود قصد رد کردنشو داشت ولی دستش خورد به دکمه سبز و شروع مکالمه وناچار جواب داد...
ا/ت:بله؟!شما؟!*صداش به خاطر گریه ای که کرده بود بغضی بود
ته:من همون پیرمردم دختر جون یادت اومد؟!
ا/ت خیلی شکه شد والبته یکمم ترسید ولی تو فکر این بود که چطور شمارشو پیدا کرده..
ته:الو؟ صدامو نداری یا کر شدی؟
ا/ت:چی کارم داری؟
ته: بیا پیست میخوام ببینمت
ا/ت:ولی من نمیخوام *خواست قطع کنه که
ته:نمیخوای که خودم پیدات کنم وگرنه بدتر میشه
ا/ت:...
ته : ساعت 6تو پیست منتظرتم.
ویو ته:
شوگا نزدیکای ساعت 2 ظهر اومد اتاقم و گفت که شماره ا/ت و برام پیدا کرده ..ازش تشکر کردم وبلافاصله بعد از رفتن یونگی با همون شماره تماس گرفتم ولی صداش یه بغض عجیبی داشت یعنی اون دختره پرو بغض کردنم بلد بود؟!
بهش اهمیت ندادم و گفتم ساعت 6 بیاد پیست مطمعن بودم که میاد ..بعد از تماس رفتم سمت دفترمون وقتی رسیدم به گفته جی هوپ پارک جونگ وو (نا پدری ا/ت)یکی که باهامون همکاری میکرد بهشون خیانت کرده ..ولی بدتر از اون ا/ت دختره همون مردکه..
از کوک خواستم که هم راجب ا/ت و هم پدرش تحقیق کنه..
یعنی همه ی این اتفاقا تصادفی بوده؟!
ته:خودتو مرده فرض کن پارک...*با خودش بود
ویو ا/ت:
حوصله ی اینکه برم خونه میا و ماجرا رو تعریف کنمو نداشتم پس رفتم به یه هتل ..ساعت 3 شدع بود تصمیم گرفتم یکم بخوابم تا برم ببینم اون پسره روانی چیکارم داره..ساعت 4:30از خواب بیدار شدم لباسمو پوشیدم حوصله آرایش نداشتم پس یه تینت زدم و سمت پیست حرکت کردم...
اسلاید دولباس ا/ت برا پیست
این پارت کم شد ولی تو پارت های بعد جبران میکنم...
خوشحال میشم اگه حمایتم کنید❤❤
منتطر پارت بعدی باشید..
ا/ت وسایلش رو تو صندوق عقب ماشین جا داد و از خونه دور شد و بی مقصد تو خیابون ها ی سئول رانندگی میکرد ولی سرعت اشکاش بیشتر از ماشین بود ..براش دردناک بود آخه اون همیشه به چشم پدرو مادر واقعی اونا رو میدید ولی پدرو مادرش با چشم یه بچه یتیم به اون نگاه میکردن واین خیلی حس بدی داشت..تو همین حال بود که گوشیش زنگ خورد..یه شماره ناشناس بود قصد رد کردنشو داشت ولی دستش خورد به دکمه سبز و شروع مکالمه وناچار جواب داد...
ا/ت:بله؟!شما؟!*صداش به خاطر گریه ای که کرده بود بغضی بود
ته:من همون پیرمردم دختر جون یادت اومد؟!
ا/ت خیلی شکه شد والبته یکمم ترسید ولی تو فکر این بود که چطور شمارشو پیدا کرده..
ته:الو؟ صدامو نداری یا کر شدی؟
ا/ت:چی کارم داری؟
ته: بیا پیست میخوام ببینمت
ا/ت:ولی من نمیخوام *خواست قطع کنه که
ته:نمیخوای که خودم پیدات کنم وگرنه بدتر میشه
ا/ت:...
ته : ساعت 6تو پیست منتظرتم.
ویو ته:
شوگا نزدیکای ساعت 2 ظهر اومد اتاقم و گفت که شماره ا/ت و برام پیدا کرده ..ازش تشکر کردم وبلافاصله بعد از رفتن یونگی با همون شماره تماس گرفتم ولی صداش یه بغض عجیبی داشت یعنی اون دختره پرو بغض کردنم بلد بود؟!
بهش اهمیت ندادم و گفتم ساعت 6 بیاد پیست مطمعن بودم که میاد ..بعد از تماس رفتم سمت دفترمون وقتی رسیدم به گفته جی هوپ پارک جونگ وو (نا پدری ا/ت)یکی که باهامون همکاری میکرد بهشون خیانت کرده ..ولی بدتر از اون ا/ت دختره همون مردکه..
از کوک خواستم که هم راجب ا/ت و هم پدرش تحقیق کنه..
یعنی همه ی این اتفاقا تصادفی بوده؟!
ته:خودتو مرده فرض کن پارک...*با خودش بود
ویو ا/ت:
حوصله ی اینکه برم خونه میا و ماجرا رو تعریف کنمو نداشتم پس رفتم به یه هتل ..ساعت 3 شدع بود تصمیم گرفتم یکم بخوابم تا برم ببینم اون پسره روانی چیکارم داره..ساعت 4:30از خواب بیدار شدم لباسمو پوشیدم حوصله آرایش نداشتم پس یه تینت زدم و سمت پیست حرکت کردم...
اسلاید دولباس ا/ت برا پیست
این پارت کم شد ولی تو پارت های بعد جبران میکنم...
خوشحال میشم اگه حمایتم کنید❤❤
منتطر پارت بعدی باشید..
۴.۷k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.