عشق یا ثروت (پارت دو)
و اونجا بود که پایه من به کار خلاف باز شد همه کار میکردم دزدی رسوندن بسته ها دعوا شرط بندی همه چی تنها کاری که نکردم تن فروشی بود سره یک هفته پول کامل جور شد سریع خودمو رسوندم بیمارستان پول و پرداخت کردم و اینوپیم مرخص شد
اینوپی: کوکو تو چه جوری پولو جور کردی با این سرعت ممکن نیست
کوکو: یه جوری در اوردم دیگه
اینوپی: نکنه زدی تو کاره خلاف
کوکو: نمیدونم شاید...
اینوپی: چه غلطی کردییییییییییی
کوکو: اروم من مجبور شدم وگرنه از دستت میدادم
اینوپی: این دلیل نمیشه زندگیتو نابود کنی
کوکو: نابود شده من به پول فکردن عادت کردم
اینوپی: اه خودتو به فنا دادی ولی فکر نکن قراره ولت کنم منم پایتم یاهم پول در میاریم کارایه فکریش با تو انجامیش باهم
کوکو: ولی زندگیه تو چی
اینوپی: یه دوست واقعی نمیزاره تنهایی به فنا بری یا به زبون ساده تر بگم تو بپری تو چاه منم باهات میپرم
کوکو: پسره یه کله شق
اینوپی: نه که کارایه تو منطقیه
کوکو: پس بیا از الان براش تلاش کنیم قدم اول بریم کتاب خونه تا مقایسه کنیم چه راعی سریع تره
اینوپی: من اهل کتاب نیستم میام میخوابم یا دور میزنم
کوکو: خیلی تنبلی
مکان: کتاب خونه
اینوپی و فرستادم یه بخش دیگه و خودتت شروع کردم گشتن دنبال کتابایی مثل بورس و جنایی هرچیزی که کوچیک ترین ربطی به پول داشته باشه به دردم میخوره یک ربعی میگذشت که همزمان با اینودی به جایی که گفتیم رسیدیم انقدر کتاب داشت که چهرش معلوم نبود کتابا رو گذاشت رو میز و نشست منم بدون زدن حرفی شروع به خوندن کردم
زمان: دو هفته بعد
...
اینوپی: کوکو تو چه جوری پولو جور کردی با این سرعت ممکن نیست
کوکو: یه جوری در اوردم دیگه
اینوپی: نکنه زدی تو کاره خلاف
کوکو: نمیدونم شاید...
اینوپی: چه غلطی کردییییییییییی
کوکو: اروم من مجبور شدم وگرنه از دستت میدادم
اینوپی: این دلیل نمیشه زندگیتو نابود کنی
کوکو: نابود شده من به پول فکردن عادت کردم
اینوپی: اه خودتو به فنا دادی ولی فکر نکن قراره ولت کنم منم پایتم یاهم پول در میاریم کارایه فکریش با تو انجامیش باهم
کوکو: ولی زندگیه تو چی
اینوپی: یه دوست واقعی نمیزاره تنهایی به فنا بری یا به زبون ساده تر بگم تو بپری تو چاه منم باهات میپرم
کوکو: پسره یه کله شق
اینوپی: نه که کارایه تو منطقیه
کوکو: پس بیا از الان براش تلاش کنیم قدم اول بریم کتاب خونه تا مقایسه کنیم چه راعی سریع تره
اینوپی: من اهل کتاب نیستم میام میخوابم یا دور میزنم
کوکو: خیلی تنبلی
مکان: کتاب خونه
اینوپی و فرستادم یه بخش دیگه و خودتت شروع کردم گشتن دنبال کتابایی مثل بورس و جنایی هرچیزی که کوچیک ترین ربطی به پول داشته باشه به دردم میخوره یک ربعی میگذشت که همزمان با اینودی به جایی که گفتیم رسیدیم انقدر کتاب داشت که چهرش معلوم نبود کتابا رو گذاشت رو میز و نشست منم بدون زدن حرفی شروع به خوندن کردم
زمان: دو هفته بعد
...
۲.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.