Love shot p30
دکتر
بهم یه سرم زد و یه بسته قرص داد وقتی وارد کلاس شدم کلاس تموم شده بود رفتم سمت ا.ت
یونگی:ا.ت میشه جزوه این کلاسو بهم بدی ؟
ا.ت:کامییییییی اونی کجا بودی؟کل کلاس فکرم پیش تو بود
و بلند شد رفت پیش کاملیا
کاملیا:بالا تر پیش نامجون نشسته بودم... یونگی بهتری؟
یونگی:ممنون اره بهترم
رفتم پیش نامجون
یونگی : سلام
نامجون: سلام داوش خوبی؟چیشد حالت بهتره
یونگی:نه هم سرم درد میکنه هم قلبم
نامجون :چی شده؟
یونگی:تعریف کردن ماجرا
نامجون:کثافت چرا دستتو روی ا.ت بلد کردی
یونگی:نمیدونم وقتی به خودم اومدم دیدم زدمش میدونی من وقتی عصبانی میشم کلا دیوونه میشم بعدش مستم بودم اصن میدونی حالم از خودم بهم میخوره
نامجون:حالا چه قلطی میخوای بکنی
یونگی:کاش میدونستم
نامجون:حالا اینو ولش
یونگی:به کسی نگی ها
نامجون :باشه
یونگی :میشه اینجا بشینم؟
نامجون :عاره بابا
یونگی:کاملیا چی
نامجون:کاملیا رو بردن باید ببینیم کی دوباره پس میدن
یونگی:راس میگیا من برم وسایلمو بیارم
رفتم وسایلمو اوردمو اونجا نشستم قرصمو خوردمو منتطر کلاس بعدی شدم
وقتی دانشگاه تموم شد ا.ت و لیا و کاملیا رو دیدم که دست همو گرفتن دارن میرن
نامجون:هووو وایسا کجا کجا
کاملیا:منو لیا و ا.ت دارین میریم پاساژ عشقم
یونگی:ا.ت
ا.ت:بله
یونگی:نباید بهم بگی
ا.ت:دلیلی نداره بخوام به شما بگم کجا میرم
یونگی:ا.ت داری عصابمو بهم میزنی
ا.ت:به جهنم درک ،بچها بریم
نامجون:واو خیلی اوضاع خرابه
یونگی:اره
نامجون :خب من میرم کار دارم
یونگی:باشه خدافظ
نامجون:خدافظ
رفتم سمت خونه و روی تخت خوابیدم
بعد ۲ ساعت بیدارشدمو دیدم ا.ت اومده خونه
داره تو حال فیلم میبینه
یونگی:هایی سوییتی
ا.ت:هوم
یونگی:ا.تت جون من بس کن
ا.ت:چیو
رفتم
یونگی:انقد نا.....ا.ت
ا.ت:ها
یونگی:صورتت چرا کبوده؟
ا.ت ویو
وقتی اومدم خونه حواسم نبود و آرایشمو پاک کردم نمی خواستم یونگی ببینتش چون دیوونه بازی میآورد
یونگی:جوابمو بده(بلند)
بهم یه سرم زد و یه بسته قرص داد وقتی وارد کلاس شدم کلاس تموم شده بود رفتم سمت ا.ت
یونگی:ا.ت میشه جزوه این کلاسو بهم بدی ؟
ا.ت:کامییییییی اونی کجا بودی؟کل کلاس فکرم پیش تو بود
و بلند شد رفت پیش کاملیا
کاملیا:بالا تر پیش نامجون نشسته بودم... یونگی بهتری؟
یونگی:ممنون اره بهترم
رفتم پیش نامجون
یونگی : سلام
نامجون: سلام داوش خوبی؟چیشد حالت بهتره
یونگی:نه هم سرم درد میکنه هم قلبم
نامجون :چی شده؟
یونگی:تعریف کردن ماجرا
نامجون:کثافت چرا دستتو روی ا.ت بلد کردی
یونگی:نمیدونم وقتی به خودم اومدم دیدم زدمش میدونی من وقتی عصبانی میشم کلا دیوونه میشم بعدش مستم بودم اصن میدونی حالم از خودم بهم میخوره
نامجون:حالا چه قلطی میخوای بکنی
یونگی:کاش میدونستم
نامجون:حالا اینو ولش
یونگی:به کسی نگی ها
نامجون :باشه
یونگی :میشه اینجا بشینم؟
نامجون :عاره بابا
یونگی:کاملیا چی
نامجون:کاملیا رو بردن باید ببینیم کی دوباره پس میدن
یونگی:راس میگیا من برم وسایلمو بیارم
رفتم وسایلمو اوردمو اونجا نشستم قرصمو خوردمو منتطر کلاس بعدی شدم
وقتی دانشگاه تموم شد ا.ت و لیا و کاملیا رو دیدم که دست همو گرفتن دارن میرن
نامجون:هووو وایسا کجا کجا
کاملیا:منو لیا و ا.ت دارین میریم پاساژ عشقم
یونگی:ا.ت
ا.ت:بله
یونگی:نباید بهم بگی
ا.ت:دلیلی نداره بخوام به شما بگم کجا میرم
یونگی:ا.ت داری عصابمو بهم میزنی
ا.ت:به جهنم درک ،بچها بریم
نامجون:واو خیلی اوضاع خرابه
یونگی:اره
نامجون :خب من میرم کار دارم
یونگی:باشه خدافظ
نامجون:خدافظ
رفتم سمت خونه و روی تخت خوابیدم
بعد ۲ ساعت بیدارشدمو دیدم ا.ت اومده خونه
داره تو حال فیلم میبینه
یونگی:هایی سوییتی
ا.ت:هوم
یونگی:ا.تت جون من بس کن
ا.ت:چیو
رفتم
یونگی:انقد نا.....ا.ت
ا.ت:ها
یونگی:صورتت چرا کبوده؟
ا.ت ویو
وقتی اومدم خونه حواسم نبود و آرایشمو پاک کردم نمی خواستم یونگی ببینتش چون دیوونه بازی میآورد
یونگی:جوابمو بده(بلند)
۳.۱k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.