my dear patient part 10
کوک ویو:
ا/ت بهوش اومده بود...
کل مدت منو هوسوک توی اتاقش بودیم...حتی نمیخواستم یه لحظه از کنارش جم بخورم...
هوسوک عصبانی بود...به ا/ت زل زده بودو با پاهاش ریتم میرفت...
+*سرفه
(از زیر ماسک حرفای نامفهومی میزد...
یکم ماسکو دادم پایین تا بتونه حرف بزنه)
+چ...چ...ر.....ا...ب...بهش...گ..گف....تی....
÷بهم نگه؟؟؟انتظار داشتی تا کیی بهمم نگههه اگهه یه بلاییی سرت میومد چییی اگه هییچچ وقت نمیتونستمم ببینمت چییی من بدون تو میمیرمم لعنتییی چرا هنوز اینو تو اون کله پوکت نکردییی؟؟؟
_هوسوک...اروم باش...اینجا بیمارستانه...
(افتاد روی صندلیشو گریه کرد ا/ت با قیافه خیلی مادرانه داشت هوسوکو نگاه میکرد اروم گفت چ...چیزی...نیس...)
÷چیزی نیست؟...چطوری میخوای بگی چیزی نیست؟...
اینهمه اتفاق افتاده و تو الان میگی چیزی نیستت
+کو.ک...ی...م...می...خو...ام...یو...ن..نا...رو...ب..بین..نم
_اون توی دستگاهه...نمیتونی از اتاق بری بیرون!
+چ...چرا...با..باید..بب...بینمش...
_فردا!فردا نه امروز!....
از اون بچه...از اون بچه...
+ن..نه ک..کو..کی..ا..اون ...تق..صیر...ی...ند..داره...من...من...خود...م...می...خوا..ستم...به...دن..یا...ب..بی...اد
_ولی اگه اون نبود...شاید...
+هی...هی...س....به...به...شا...ید...ف..فکر...نک..نکن.....
کو..کوی....هو..هوپ...ی....دو...دوتا...ن..نامه...برای...ش..شما....ت...توی...کش...کشوی...می...میزم...توی...ات...اتاق...خود...خودمونه...
_باشه ا/ت ...باشه ...ایتقدر انرژیتو از دست نده و اون ماسکو بزن!
+...ب...بچه...
_باشه...میبرمت ببینیش....
بعد اینکه بچه رو دید اشک توی چشماش حلقه زده بود زیر لب گفت..
ب..به...ش...می...میگی...چق...در...د..و..سش...دا...ش..تم...
_*با اشک سرمو به نشونه مثبت تکون دادم....
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
____________________________
خب هپی اندشو
بقیه سد اندشو
فردا میزارمم
ا/ت بهوش اومده بود...
کل مدت منو هوسوک توی اتاقش بودیم...حتی نمیخواستم یه لحظه از کنارش جم بخورم...
هوسوک عصبانی بود...به ا/ت زل زده بودو با پاهاش ریتم میرفت...
+*سرفه
(از زیر ماسک حرفای نامفهومی میزد...
یکم ماسکو دادم پایین تا بتونه حرف بزنه)
+چ...چ...ر.....ا...ب...بهش...گ..گف....تی....
÷بهم نگه؟؟؟انتظار داشتی تا کیی بهمم نگههه اگهه یه بلاییی سرت میومد چییی اگه هییچچ وقت نمیتونستمم ببینمت چییی من بدون تو میمیرمم لعنتییی چرا هنوز اینو تو اون کله پوکت نکردییی؟؟؟
_هوسوک...اروم باش...اینجا بیمارستانه...
(افتاد روی صندلیشو گریه کرد ا/ت با قیافه خیلی مادرانه داشت هوسوکو نگاه میکرد اروم گفت چ...چیزی...نیس...)
÷چیزی نیست؟...چطوری میخوای بگی چیزی نیست؟...
اینهمه اتفاق افتاده و تو الان میگی چیزی نیستت
+کو.ک...ی...م...می...خو...ام...یو...ن..نا...رو...ب..بین..نم
_اون توی دستگاهه...نمیتونی از اتاق بری بیرون!
+چ...چرا...با..باید..بب...بینمش...
_فردا!فردا نه امروز!....
از اون بچه...از اون بچه...
+ن..نه ک..کو..کی..ا..اون ...تق..صیر...ی...ند..داره...من...من...خود...م...می...خوا..ستم...به...دن..یا...ب..بی...اد
_ولی اگه اون نبود...شاید...
+هی...هی...س....به...به...شا...ید...ف..فکر...نک..نکن.....
کو..کوی....هو..هوپ...ی....دو...دوتا...ن..نامه...برای...ش..شما....ت...توی...کش...کشوی...می...میزم...توی...ات...اتاق...خود...خودمونه...
_باشه ا/ت ...باشه ...ایتقدر انرژیتو از دست نده و اون ماسکو بزن!
+...ب...بچه...
_باشه...میبرمت ببینیش....
بعد اینکه بچه رو دید اشک توی چشماش حلقه زده بود زیر لب گفت..
ب..به...ش...می...میگی...چق...در...د..و..سش...دا...ش..تم...
_*با اشک سرمو به نشونه مثبت تکون دادم....
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
____________________________
خب هپی اندشو
بقیه سد اندشو
فردا میزارمم
۲۹.۳k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.