" مرב غریبه..ღ " پارت ۲۹
چون تهیونگ مرخص شده بود..
بهش گفتم که بره خونه و استراحت کنه..
بزور و اسرار قبول کرد و رفت..
رفتم اتاق VIP که کوک توش بود..
دیدن اون که همیشه سرحال بود الان اینجور روی تخت افتاده بود خیلی دردناکه..
نشستم کنار تختش و دستای سرد و بی جونشو گرفتم..
ات : " میخواستم برای سقوط در نگاهت تلاش کنم..اما نفهمیده بودم در گورستان ؛ قلبم مراسمی برای من مرده برپاست. آری ، من مرده بودم ؛ در همان لحظه ای که خنده ات بر چشمانم صاعقه زد. دقیقا همان لحظه بود..که دنیای آبی با غم و اندوه مرا به زنجیر نفرین دچار کرد.. "
کوک : * با چشای اشکی و لبخند * ا..ات
ات : خوشحالم باز لبخندتو میبینم..میرم دکتر رو صدا کنم زود برمیگردم !
رفتم و دکترو صدا کردم که اومد و اونو معاینه کرد..
دکتر : حالشون خوبه ؛ فقط باید سه روزی بستری بمونه بعد میتونن مرخص بشن و اما شما..شما هم حالتون زیاد مساعد نیست بخاطر همینم شماهم همراه ایشون سه روز بستری میشید..
ات : بله چشم..و اینکه... ممنون
دکتر : وظیفمه..راستی این نسخه داروی آقای جئونه و اینم داروهای شما..به یکی بگید حتما بره اینا رو بخره و به موقع مصرف کنید..
ات : چشم ممنون دکتر لی
دکتر : * خنده * وظیفس خانم جئون..
ادامه دارد...
.
بهش گفتم که بره خونه و استراحت کنه..
بزور و اسرار قبول کرد و رفت..
رفتم اتاق VIP که کوک توش بود..
دیدن اون که همیشه سرحال بود الان اینجور روی تخت افتاده بود خیلی دردناکه..
نشستم کنار تختش و دستای سرد و بی جونشو گرفتم..
ات : " میخواستم برای سقوط در نگاهت تلاش کنم..اما نفهمیده بودم در گورستان ؛ قلبم مراسمی برای من مرده برپاست. آری ، من مرده بودم ؛ در همان لحظه ای که خنده ات بر چشمانم صاعقه زد. دقیقا همان لحظه بود..که دنیای آبی با غم و اندوه مرا به زنجیر نفرین دچار کرد.. "
کوک : * با چشای اشکی و لبخند * ا..ات
ات : خوشحالم باز لبخندتو میبینم..میرم دکتر رو صدا کنم زود برمیگردم !
رفتم و دکترو صدا کردم که اومد و اونو معاینه کرد..
دکتر : حالشون خوبه ؛ فقط باید سه روزی بستری بمونه بعد میتونن مرخص بشن و اما شما..شما هم حالتون زیاد مساعد نیست بخاطر همینم شماهم همراه ایشون سه روز بستری میشید..
ات : بله چشم..و اینکه... ممنون
دکتر : وظیفمه..راستی این نسخه داروی آقای جئونه و اینم داروهای شما..به یکی بگید حتما بره اینا رو بخره و به موقع مصرف کنید..
ات : چشم ممنون دکتر لی
دکتر : * خنده * وظیفس خانم جئون..
ادامه دارد...
.
۴.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.