𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁷¹
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁷¹
chapter②
(ببخشید دیر شد ۱۱ ساعت برقامون رفته بودد آزاد استفاده کردمم 😫)
در قابلمه رو هم گذاشتم و از تو کابینت دستکس یه بار مصرفی کش رفتم و به دستم کردم....
سرم شستشو از دستم سر میخورد....همراه با یه لیوان آب و قرص به اتاق خودم جایی که کوک خوابیده بود رفتم...
سرم شستشو توی دستم چندین بار سر خورد ولی گرفتمش...
درو باز کردم... هنوز خوابیده بود دلم نمیخواست بیدارش کنم...
تبشو چک کردم... یکم بالا رفته بود...
پیرهنشو بالا دادم........لعنتی زخمش مینواد عفونت کنه!...
آروم بیدارش کردم...
ات: کوک*آروم*
چشماشو آروم باز کردم... چشماش قرمز قرمز شده بود...
ات: خوبی؟*نگران*
جوابی نداد... لیوان آب توی سینی دستمو برداشت...
قرص رو هم همچنین، قرص رو تو دهنش گذاشت و آبو سر کشید...
نگرانم میکرد....
ات: میشه... زخمتو تمیز کنم؟...
کوک: ات اگه مردم منو ببخش*بم. آروم*
ات: چرا باید همچین حرفی بزنی؟!*عصبی. داد*
کوک:---
ات: با تو ام!
کوک:---
با حرص پیرهنشو بالا دادم... ب.دنش تا س.ینه هاش دیده میشد....
پارچه تمیزی رو کنار پهلوش گذاشتم که آب های اضافی سرم به اونجا بریزه...
ناحیه ی اطراف زخم را با سرم شستشوی معمولی تمیز کردم، پوست سالم رو با پاک کننده ی محافظتی پوست پاک کردم، به آرومی لبه های زخم رو با دستمال خشک کردم تموم این کارا رو با دقت تمام انجام میدادم...
زیر ل.ب همش غر میزدم...
ات: اگر همچین حرفی رو بزنی یه جوری با پشت دست میزنم تو دهنت که خودت بریزی برگات بمونه اصلا چرا جرأت کردی بگی ها؟... درسته پدرم نیستی هشت سال دروغ گفتی و اسکلم کردی ولی دلیل نمیشه.....
زیر چونم رو ناخوداگاه گرفت که از حرف زدن متوقف شدم....
کوک: بهتره به فکت استراحت بدی بیب*بم*
سرمو برگردوندم...
ات: به من نگو بیب*جدی*
کارمو انجام دادم و سرم رو انداختم دود...
ات: لباستو نکش رو زخمت بزار...
کوک: خب لخ.تم کن*پوزخند*
(به چی فکر میکنی ها؟ گفتم اصمات نمینویسم 🫢😼💔)
ات:*خجالت. لپ گلی*
کوک: آیششش اینجوری لپات گل میندازه دلم میخواد بخورمنت!*کیوت*
ات: تو حواست باشه زیاد تکون نخوری! دست از لاس زدنم بردار
کوک: خنده*
ات: بگیر بخواب یکم دیگه سوپتو میارم
________________
اسلاید دوم؛
سرچ های یک نویسنده! 😫🤡
chapter②
(ببخشید دیر شد ۱۱ ساعت برقامون رفته بودد آزاد استفاده کردمم 😫)
در قابلمه رو هم گذاشتم و از تو کابینت دستکس یه بار مصرفی کش رفتم و به دستم کردم....
سرم شستشو از دستم سر میخورد....همراه با یه لیوان آب و قرص به اتاق خودم جایی که کوک خوابیده بود رفتم...
سرم شستشو توی دستم چندین بار سر خورد ولی گرفتمش...
درو باز کردم... هنوز خوابیده بود دلم نمیخواست بیدارش کنم...
تبشو چک کردم... یکم بالا رفته بود...
پیرهنشو بالا دادم........لعنتی زخمش مینواد عفونت کنه!...
آروم بیدارش کردم...
ات: کوک*آروم*
چشماشو آروم باز کردم... چشماش قرمز قرمز شده بود...
ات: خوبی؟*نگران*
جوابی نداد... لیوان آب توی سینی دستمو برداشت...
قرص رو هم همچنین، قرص رو تو دهنش گذاشت و آبو سر کشید...
نگرانم میکرد....
ات: میشه... زخمتو تمیز کنم؟...
کوک: ات اگه مردم منو ببخش*بم. آروم*
ات: چرا باید همچین حرفی بزنی؟!*عصبی. داد*
کوک:---
ات: با تو ام!
کوک:---
با حرص پیرهنشو بالا دادم... ب.دنش تا س.ینه هاش دیده میشد....
پارچه تمیزی رو کنار پهلوش گذاشتم که آب های اضافی سرم به اونجا بریزه...
ناحیه ی اطراف زخم را با سرم شستشوی معمولی تمیز کردم، پوست سالم رو با پاک کننده ی محافظتی پوست پاک کردم، به آرومی لبه های زخم رو با دستمال خشک کردم تموم این کارا رو با دقت تمام انجام میدادم...
زیر ل.ب همش غر میزدم...
ات: اگر همچین حرفی رو بزنی یه جوری با پشت دست میزنم تو دهنت که خودت بریزی برگات بمونه اصلا چرا جرأت کردی بگی ها؟... درسته پدرم نیستی هشت سال دروغ گفتی و اسکلم کردی ولی دلیل نمیشه.....
زیر چونم رو ناخوداگاه گرفت که از حرف زدن متوقف شدم....
کوک: بهتره به فکت استراحت بدی بیب*بم*
سرمو برگردوندم...
ات: به من نگو بیب*جدی*
کارمو انجام دادم و سرم رو انداختم دود...
ات: لباستو نکش رو زخمت بزار...
کوک: خب لخ.تم کن*پوزخند*
(به چی فکر میکنی ها؟ گفتم اصمات نمینویسم 🫢😼💔)
ات:*خجالت. لپ گلی*
کوک: آیششش اینجوری لپات گل میندازه دلم میخواد بخورمنت!*کیوت*
ات: تو حواست باشه زیاد تکون نخوری! دست از لاس زدنم بردار
کوک: خنده*
ات: بگیر بخواب یکم دیگه سوپتو میارم
________________
اسلاید دوم؛
سرچ های یک نویسنده! 😫🤡
۲۶.۲k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.