پارت 8 وقتی برادر ناتنیت بود

ویو منسرت
بی یت اس اهنگ هاشون رو خودندن و رسیدن با ارمی ها حرف زدن بعد جونگ کوک رسید به من و به روی صجنه اومدم و خودم رو معرفی کردم

ا. ت : های ارمی من ا. ت هستم خواهر ناتنی جونگ کوک

کنسرت تموم شد رفتیم خونه

ویو ماشین

ا. ت : اخ چقدر حال داد

میا : اره میگم ا. ت تو هنوز ماشینت رو داری

ا. ت : کدوم

میا : ماشین لامبرگینی

ا. ت :نه

میا : چراااا چیکارش کردی ( با داد)

ا. ت : کوشم کرر شد هنوز دارمش

میا : خدایا شکر

ا. ت : حالا چرا پورسیدی

میا : توی مره یه مسابقه هست می خوایم تو هم شرکت کنی

ا. ت : اوکی بیبنم جونگ کوک اجازه میده

میا : اوکی

ویو خونه

جونگ کوک : چرا اینا نویمدن

جین :الان میان

دینگ دینگ

جین : دیدی اومدن

اکیپ : سلام بر داداشای گل

اعضا : سلام

کوک : میا ا. ت کجاست ( نگران)

میا : رفت به ماشین لامبرگینیش سر بزنه

ا. ت : جیغ

کوک اعضا رفتن تو پارکینگ و شریک باباش رو دیدن

شریک بابا : اوه اوه میبینم پسر چوئ بزرگ شده

کوک : ا. ت رو بزار پایین

شریک بابا :7اگه نزارم چی

کوک : میکشمت

تفنگ کش رو دراورد جلوی صورت شریک باباش

ا. ت : داداش کمکم کن ( با گریه)

کوک : هی تو شریک بابام اگه میخوای بابام رو ورشکست کنی ا. ت رو بزار پایین لطفا ( با داد)

شرط

فالو 3