P ۳۸
(فردا صبح با صدای الارم گوشیش بیدار میشه لباساشو میپوشه میره پایین سر میز صبحونه کای و میبینه داره صبحونه میخوره)
ا/ت:صبح بخیر
کای:صبح بخیر
ا/ت: نوش جون
کای:نمیخوری
ا/ت:نه میرم شرکت استرس دارم
کای:استرس برای چی
ا/ت:داستانش مفصله بعدا برات تعریف میکنم
کای:باشه پس خداحافظ
ا/ت: خداحافظ
(یه تاکسی میگره میره به سمت شرکت پیاده میشه مستقیم میره به سمت اسانسور دکمه مورد نظرش و میزنه میره سمت اتاق رییس به سمت منشی میره اجازه میگره منشی با تلفش اجازه میگره و رییسش اجازه میده بره تو وقتی میخواد بره تو اول پشت در یه نفس میگیره و بعد میره تو)
ا/ت:سلام صبحتون بخیر
(سرشو میاره بالا میبینه تهیونگم تو اتاقه)
ا/ت:ص..صبح بخیر جناب کیم
تهیونگ:صبح شماهم بخیر خانم لی
آقای°°°°:صبح بخیر دخترم بیا بشین
ا/ت:ممنون اومدم درباره ماجرای دیروز حرف بزنم من واقعا متاسفم
آقای°°°°:متاسف چرا دخترم تهیونگ همه چی رو تعریف کرد تازه باید ازت ممنونم باشیم
ا/ت:تشکر برای چی(با تعجب)
تهیونگ:واقعا نمیخواد اینطوری خجالتمون بدین خانم لی اگه شما دیروز نبودین معلوم نبود سونا با من چیکار میکرد
ا/ت:ها
آقای°°°°:دخترم تو که انقدر استعداد داری چرا برای عکاسی اومد میمودی محافظ شون میشدی اما بازم ممنونم
ا/ت:خواهش میکنم
آقای°°°°:راستی اگه کاری نداری برای جشن فردا شب حتما شرکت کن دوست دارم به چند نفر معرفیت کنم
ا/ت:چشم حتما
(ا/ت که قضیه رو نفهمیده بود همین طوری تایید میکرد تا وقتی که از اتاق رفتن بیرون و از میز منشی دور شدن)
ا/ت:چی گفتی بهش
تهیونگ:مگه بده جونتو نجات دادم
ا/ت:حداقل بگو که چی گفتی
تهیونگ:اینجا نمیشه یکی میشنوه دیوار گوش داره موشم گوش داره
ا/ت:باشه یه لحظه
(دستشو میگیره به سرش انگار سرش گیج میره تهیونگ سریع دستشو میزاره پشت کمر ا/ت و با اون یکی دستشم دست ا/ت میگیره)
تهیونگ:چی شده خوبی
ا/ت:خوبم یه لحظه سرم گیج رفت دستتو بردار
تهیونگ:یعنی چی خوبم نزدیک بود بیوفتی
ا/ت:خوبم چرا انقدر بزرگش میکنی ولم کن نگامون میکنن
تهیونگ:خب بزار نگا کنن یه لحظه وایسا بغلت کنم
ا/ت:نه نه به من دست نمیزنی ها خوبم خودم پا دارم
تهیونگ:باشه پس دستت و میگیرم خیالم راحت تره
ا/ت:لازم نیست ای بابا
تهیونگ:حرف نباشه وگرنه بغلت میکنم
(ا/ت سرشو تکون داد تهیونگ دست ا/ت گرفت تا اتاقش برد )
ا/ت:خب دیگه رسیدیم ولم کن
تهیونگ:باشه بشین رو صندلی سرت گیج نمیره
ا/ت:نه میشه زودتر توضیح بدی کار دارم
تهیونگ:باشه ببین من به رییس گفتم که سونا میخواست منو بزنه بعد تو منو نجات دادی یکمم شاخ و برگ بهش دادم و بهش گفتم حالا کجا کار داری
ا/ت:به توچه
تهیونگ:باز شروع کردی
ا/ت:عزیزم من تموم کردم تو ول نمیکنی
ا/ت:صبح بخیر
کای:صبح بخیر
ا/ت: نوش جون
کای:نمیخوری
ا/ت:نه میرم شرکت استرس دارم
کای:استرس برای چی
ا/ت:داستانش مفصله بعدا برات تعریف میکنم
کای:باشه پس خداحافظ
ا/ت: خداحافظ
(یه تاکسی میگره میره به سمت شرکت پیاده میشه مستقیم میره به سمت اسانسور دکمه مورد نظرش و میزنه میره سمت اتاق رییس به سمت منشی میره اجازه میگره منشی با تلفش اجازه میگره و رییسش اجازه میده بره تو وقتی میخواد بره تو اول پشت در یه نفس میگیره و بعد میره تو)
ا/ت:سلام صبحتون بخیر
(سرشو میاره بالا میبینه تهیونگم تو اتاقه)
ا/ت:ص..صبح بخیر جناب کیم
تهیونگ:صبح شماهم بخیر خانم لی
آقای°°°°:صبح بخیر دخترم بیا بشین
ا/ت:ممنون اومدم درباره ماجرای دیروز حرف بزنم من واقعا متاسفم
آقای°°°°:متاسف چرا دخترم تهیونگ همه چی رو تعریف کرد تازه باید ازت ممنونم باشیم
ا/ت:تشکر برای چی(با تعجب)
تهیونگ:واقعا نمیخواد اینطوری خجالتمون بدین خانم لی اگه شما دیروز نبودین معلوم نبود سونا با من چیکار میکرد
ا/ت:ها
آقای°°°°:دخترم تو که انقدر استعداد داری چرا برای عکاسی اومد میمودی محافظ شون میشدی اما بازم ممنونم
ا/ت:خواهش میکنم
آقای°°°°:راستی اگه کاری نداری برای جشن فردا شب حتما شرکت کن دوست دارم به چند نفر معرفیت کنم
ا/ت:چشم حتما
(ا/ت که قضیه رو نفهمیده بود همین طوری تایید میکرد تا وقتی که از اتاق رفتن بیرون و از میز منشی دور شدن)
ا/ت:چی گفتی بهش
تهیونگ:مگه بده جونتو نجات دادم
ا/ت:حداقل بگو که چی گفتی
تهیونگ:اینجا نمیشه یکی میشنوه دیوار گوش داره موشم گوش داره
ا/ت:باشه یه لحظه
(دستشو میگیره به سرش انگار سرش گیج میره تهیونگ سریع دستشو میزاره پشت کمر ا/ت و با اون یکی دستشم دست ا/ت میگیره)
تهیونگ:چی شده خوبی
ا/ت:خوبم یه لحظه سرم گیج رفت دستتو بردار
تهیونگ:یعنی چی خوبم نزدیک بود بیوفتی
ا/ت:خوبم چرا انقدر بزرگش میکنی ولم کن نگامون میکنن
تهیونگ:خب بزار نگا کنن یه لحظه وایسا بغلت کنم
ا/ت:نه نه به من دست نمیزنی ها خوبم خودم پا دارم
تهیونگ:باشه پس دستت و میگیرم خیالم راحت تره
ا/ت:لازم نیست ای بابا
تهیونگ:حرف نباشه وگرنه بغلت میکنم
(ا/ت سرشو تکون داد تهیونگ دست ا/ت گرفت تا اتاقش برد )
ا/ت:خب دیگه رسیدیم ولم کن
تهیونگ:باشه بشین رو صندلی سرت گیج نمیره
ا/ت:نه میشه زودتر توضیح بدی کار دارم
تهیونگ:باشه ببین من به رییس گفتم که سونا میخواست منو بزنه بعد تو منو نجات دادی یکمم شاخ و برگ بهش دادم و بهش گفتم حالا کجا کار داری
ا/ت:به توچه
تهیونگ:باز شروع کردی
ا/ت:عزیزم من تموم کردم تو ول نمیکنی
۳۵.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.