سرزمین رویاها
#سرزمین_رویاها
پارت ۸
همون جوری داشتم قدم میزنم ؛ خیلی خسته شده بودم
چشمامو بستم ب اسمون شب نگا کردم ؛ اسمونی ک پر از ستاره بود
یک دفعه یکی منو بغل کرد
ب دستای قفل شده جلوم نگاه کردم
ب لباسش نگاه کردم علامت های اژدهای روی استینش نشون میداد ک یک شاهزادس
برگشتم
با چهره مست شده رو ب رو شدم
من: تو؟؟؟ ت………
+ششش صدامونو میشنون
_تهیونگ تو چرا لباس شاهزاده………
با گفتن این کلمه ت شک رفتم ینی تهیونگ شاهزادس ؟نهههه امکان نداره
من: تو.شاهزاده ای؟
تهیونگ:تو؟؟
همون جور داشت هی تکون میخورد هر لحظع ممکن بود بیوفته زمین
من:ببخشید سرورم …………من اشتباه کردم
ک صدای دیگ ای اومدو گف: دختره مهربون چرا ازش عذر……………ایییی
نگاه کردم جیمین بود سرشو گرفته بود
من:جیمیننننننننن😱نهههههه
تهیونگ: هی دختره احمق ساکت باش😂🤣🤣
_نخند😣
جیمین:هی تهیونگ بیا بریم
+ باشه
تهیونگ جلو تر رفت و جیمین موند انگار میخاست چیزی بگه
اومد نزدیکم دستشو بالا اورد ک بزاره رو سرم اما نذاشت
جیمین:اوممم نه
بعد بدو کرد رفت
منظور حرکتشو نفهمیدم
_حتما مسته نمیفهمه چیکار کنه
همون جوری داشت میرفت ک یهو افتاد رو زمین
بدو کردم زیر بازوهاشو گرفتم تا بلند شه
جیمین: تو خیلی ………🤮
من:ایییی🤢داری چیکار میکنی ……پاشین شما رو تا اقامتگاهتون میبرم
کشون کشوند میبردمش اون مسیرو نشون میداد
در باز کردم و وارد شدم
برام جای تعجب بود چرا این دوتا خدمتکار یا محافظ ندارن
جیمین: اونجا تختمه منو ببر اونجا
_چشم………اما شما برخلاف ظاهر ظریفتون واقعا سنگینید
+اوم اره😂🤣
میخاستم بزارم روی تخت ک یک دفعه منو کشید روش
صورتامون ب هم نزدیک شدع بود
من:عالیجناب ببخشید
سریع بلند شدم
جیمین بدون اینک چیزی بگه خودشو جمع کرد و.خوابید
پتو روش کشیدم و رفتم بیرون
چند تا توی سرم زدم و گفتم: ایییی دختره احمق باید بهشون احترام میزاشتی😩 چراااا………چرا این کارو نکردم 😫
تو راه برگشت بودم ک عموم دیدم
_عه سلام عمو😣
+چیشد چرا توی خودتی
_هیچی ی گندی زدم………خودم درست میکنم
عمو: باشه تو میتونی………اومدم ی چیزی بگم
_چی؟
+شنیدم اینجا روح وجود دارع
_روح؟
عمو:ارع مراقب باش………شنیدم ک میگفتن اون روحه شبا پر نوره و همه ب خودش جذب میکنه
_جدا؟؟
+اره………اااااا من باید برم دخترم بعدا حرف میزنیم
بدو کرد رفت
من:😑خب عمو مرض داشتی چینین حرفی تو اوج شب اونم تنهاییییبیییی گفتی😊خدااااا
رفتم توی اقامتگاهم جامو پهن کردم تا بخوابم ک در اتاقمو زدن
من:بله؟
+,چا ان سو هستم
_بیا تو.
یک خدمتکار دربار بود
من:بفرمایید
_عالیجاب جیمین شما رو احظار کردن
+جیمین؟؟؟ینی عالیجناب جیمین
خدمتکار:سریع برید منم میرم خدا حافظ
دوبارع لباسامو پوشیدم رفتم
در اقامتگاهشو زدم و گفتم : شین هه هستم
جیمین:بیا تو
یواش در باز کرذم و.داخل شدم
جیمین روی تختش رو.ب در نشسته بود
ادای احترام کرذم و گفتم:امری دارید سرورم
تهیونگ از کنار در گف:پخخخخ
من:🙂
تهیونگ:از لبخندت میترسم
من:ببخشین سرورم😊 جیمین:راحت باش با ما
من:لیاقتتون همینه
جیمین &تهیونگ:😶 ممنون
_خواهش میکنم خب بفرمایید
تهیونگ:باز ک داری رسمی حرف میزنی
_ایییی گیر دادینا………زر بزنین………حالا راحت شدبن🤗
جیمین:انگار یک کوه از روی دوشم برداشته شد ………با رسمی حرف زدنت واقعا عذابم میداد🤪
من:نه کلا فکر کنم رد دادین😅😂🤣
تهیونگ:😂🤣
جیمین:😂🤣
من:بسهههههههه دیگ
جیمین:ترسیدم شین هه
_اوم ببخشید ولی من خستم
+باش
من:چیکار دارین😖
تهیونگ رو ب جیمبن گف: بهتره ببریمش جنگل
من:چییییییی میخاین چیکار کنین منحرفا
تهیوتگ:😑شین هه ویژگیتو ب ما نچسبون😬 تو خودت داری اینجوری فکر میکنی
من درون:حرفش منطقیع😅
من:خب حالا چرا جنگل ؟
جیمین:چشماتو ببند
_چرا
جیمین:اصلا بیخیال این ادمش نیس
من:☹️ هستم
چشمامو بستم
باز کردم
توی یک سرزمین جدید بودم
تهیونگ و جیمین بالباسای عجیب غریب بودن
من:اینجا کجاس؟
جیمین: سئول ۲۰۲۱
_چیییی ؟
ته ب جیمین گف:نههههه نههههه
در حالی ک سرشو گرفته بود
من:این چشه🧐
جیمین بهش گف:چیشده ؟چی مبینی؟
تهیونگ:قراره با هم دعوا کنیم.
جیمین:چیییییی !!!؟ سر چی ؟
من:؟؟؟؟🤓میش ب منم توضیح بدید ؟
.تهیونگ بهم نگاه کرد
من:ووووو(ب زبان کره ای چیه)
تهیونگ:جیمین ما بخاطر شین هه دعوا میکنیم
من:چیییییی
جیمین:بخاطر چی !!
تهیونگ:
💜 #kook💜
پارت ۸
همون جوری داشتم قدم میزنم ؛ خیلی خسته شده بودم
چشمامو بستم ب اسمون شب نگا کردم ؛ اسمونی ک پر از ستاره بود
یک دفعه یکی منو بغل کرد
ب دستای قفل شده جلوم نگاه کردم
ب لباسش نگاه کردم علامت های اژدهای روی استینش نشون میداد ک یک شاهزادس
برگشتم
با چهره مست شده رو ب رو شدم
من: تو؟؟؟ ت………
+ششش صدامونو میشنون
_تهیونگ تو چرا لباس شاهزاده………
با گفتن این کلمه ت شک رفتم ینی تهیونگ شاهزادس ؟نهههه امکان نداره
من: تو.شاهزاده ای؟
تهیونگ:تو؟؟
همون جور داشت هی تکون میخورد هر لحظع ممکن بود بیوفته زمین
من:ببخشید سرورم …………من اشتباه کردم
ک صدای دیگ ای اومدو گف: دختره مهربون چرا ازش عذر……………ایییی
نگاه کردم جیمین بود سرشو گرفته بود
من:جیمیننننننننن😱نهههههه
تهیونگ: هی دختره احمق ساکت باش😂🤣🤣
_نخند😣
جیمین:هی تهیونگ بیا بریم
+ باشه
تهیونگ جلو تر رفت و جیمین موند انگار میخاست چیزی بگه
اومد نزدیکم دستشو بالا اورد ک بزاره رو سرم اما نذاشت
جیمین:اوممم نه
بعد بدو کرد رفت
منظور حرکتشو نفهمیدم
_حتما مسته نمیفهمه چیکار کنه
همون جوری داشت میرفت ک یهو افتاد رو زمین
بدو کردم زیر بازوهاشو گرفتم تا بلند شه
جیمین: تو خیلی ………🤮
من:ایییی🤢داری چیکار میکنی ……پاشین شما رو تا اقامتگاهتون میبرم
کشون کشوند میبردمش اون مسیرو نشون میداد
در باز کردم و وارد شدم
برام جای تعجب بود چرا این دوتا خدمتکار یا محافظ ندارن
جیمین: اونجا تختمه منو ببر اونجا
_چشم………اما شما برخلاف ظاهر ظریفتون واقعا سنگینید
+اوم اره😂🤣
میخاستم بزارم روی تخت ک یک دفعه منو کشید روش
صورتامون ب هم نزدیک شدع بود
من:عالیجناب ببخشید
سریع بلند شدم
جیمین بدون اینک چیزی بگه خودشو جمع کرد و.خوابید
پتو روش کشیدم و رفتم بیرون
چند تا توی سرم زدم و گفتم: ایییی دختره احمق باید بهشون احترام میزاشتی😩 چراااا………چرا این کارو نکردم 😫
تو راه برگشت بودم ک عموم دیدم
_عه سلام عمو😣
+چیشد چرا توی خودتی
_هیچی ی گندی زدم………خودم درست میکنم
عمو: باشه تو میتونی………اومدم ی چیزی بگم
_چی؟
+شنیدم اینجا روح وجود دارع
_روح؟
عمو:ارع مراقب باش………شنیدم ک میگفتن اون روحه شبا پر نوره و همه ب خودش جذب میکنه
_جدا؟؟
+اره………اااااا من باید برم دخترم بعدا حرف میزنیم
بدو کرد رفت
من:😑خب عمو مرض داشتی چینین حرفی تو اوج شب اونم تنهاییییبیییی گفتی😊خدااااا
رفتم توی اقامتگاهم جامو پهن کردم تا بخوابم ک در اتاقمو زدن
من:بله؟
+,چا ان سو هستم
_بیا تو.
یک خدمتکار دربار بود
من:بفرمایید
_عالیجاب جیمین شما رو احظار کردن
+جیمین؟؟؟ینی عالیجناب جیمین
خدمتکار:سریع برید منم میرم خدا حافظ
دوبارع لباسامو پوشیدم رفتم
در اقامتگاهشو زدم و گفتم : شین هه هستم
جیمین:بیا تو
یواش در باز کرذم و.داخل شدم
جیمین روی تختش رو.ب در نشسته بود
ادای احترام کرذم و گفتم:امری دارید سرورم
تهیونگ از کنار در گف:پخخخخ
من:🙂
تهیونگ:از لبخندت میترسم
من:ببخشین سرورم😊 جیمین:راحت باش با ما
من:لیاقتتون همینه
جیمین &تهیونگ:😶 ممنون
_خواهش میکنم خب بفرمایید
تهیونگ:باز ک داری رسمی حرف میزنی
_ایییی گیر دادینا………زر بزنین………حالا راحت شدبن🤗
جیمین:انگار یک کوه از روی دوشم برداشته شد ………با رسمی حرف زدنت واقعا عذابم میداد🤪
من:نه کلا فکر کنم رد دادین😅😂🤣
تهیونگ:😂🤣
جیمین:😂🤣
من:بسهههههههه دیگ
جیمین:ترسیدم شین هه
_اوم ببخشید ولی من خستم
+باش
من:چیکار دارین😖
تهیونگ رو ب جیمبن گف: بهتره ببریمش جنگل
من:چییییییی میخاین چیکار کنین منحرفا
تهیوتگ:😑شین هه ویژگیتو ب ما نچسبون😬 تو خودت داری اینجوری فکر میکنی
من درون:حرفش منطقیع😅
من:خب حالا چرا جنگل ؟
جیمین:چشماتو ببند
_چرا
جیمین:اصلا بیخیال این ادمش نیس
من:☹️ هستم
چشمامو بستم
باز کردم
توی یک سرزمین جدید بودم
تهیونگ و جیمین بالباسای عجیب غریب بودن
من:اینجا کجاس؟
جیمین: سئول ۲۰۲۱
_چیییی ؟
ته ب جیمین گف:نههههه نههههه
در حالی ک سرشو گرفته بود
من:این چشه🧐
جیمین بهش گف:چیشده ؟چی مبینی؟
تهیونگ:قراره با هم دعوا کنیم.
جیمین:چیییییی !!!؟ سر چی ؟
من:؟؟؟؟🤓میش ب منم توضیح بدید ؟
.تهیونگ بهم نگاه کرد
من:ووووو(ب زبان کره ای چیه)
تهیونگ:جیمین ما بخاطر شین هه دعوا میکنیم
من:چیییییی
جیمین:بخاطر چی !!
تهیونگ:
💜 #kook💜
۵.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.