احساس گمشده «۳»
احساس گمشده «۳»
بعد از تعویض لباساش ، پسر رو صدا زد تا باهم کیک رو بخورن .
بعد از اومدن کوک ، دختر جعبه کیک رو از روی عسلی کنار تخت ورداشت و بازش کرد ، که با کیکی شکلاتی مواجه شد .
+ وایییی چقد خوشگلههه ، و قطعا خوشمزههه
_ برای شماست پرنسس
+ هی گفتم منو اینجوری صدا نکن
_ منم گفتم هر جوری که بخام خانومم رو صدا میکنم .
دختر ترجیح داد چیزی نگه پس
نگاهی به کیک کرد و با اِشتِها شروع به خوردن کرد .
که پسر پرسید :
_ خوش مزس ؟
+ اوهوم
« همونطور که کیک رو میخورد گفت »
پسر نزدیک شد و بوسه ای روی لب دختر گذاشت و مقدار خامه ای که گوشه لب دختر مونده بود رو خورد .
نظرت ؟
میدونم کم بود ، جبران میکنم
دیگه کتابی نمینویسم .
به نظرم جذاب نیست و خوشتون نمیاد .
بعد از تعویض لباساش ، پسر رو صدا زد تا باهم کیک رو بخورن .
بعد از اومدن کوک ، دختر جعبه کیک رو از روی عسلی کنار تخت ورداشت و بازش کرد ، که با کیکی شکلاتی مواجه شد .
+ وایییی چقد خوشگلههه ، و قطعا خوشمزههه
_ برای شماست پرنسس
+ هی گفتم منو اینجوری صدا نکن
_ منم گفتم هر جوری که بخام خانومم رو صدا میکنم .
دختر ترجیح داد چیزی نگه پس
نگاهی به کیک کرد و با اِشتِها شروع به خوردن کرد .
که پسر پرسید :
_ خوش مزس ؟
+ اوهوم
« همونطور که کیک رو میخورد گفت »
پسر نزدیک شد و بوسه ای روی لب دختر گذاشت و مقدار خامه ای که گوشه لب دختر مونده بود رو خورد .
نظرت ؟
میدونم کم بود ، جبران میکنم
دیگه کتابی نمینویسم .
به نظرم جذاب نیست و خوشتون نمیاد .
۶۵۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.