♡دوپارتی خیانت ♡پارت دو
هایی خب دوستان با اینکه تعداد حمایت ها پایین هست ولی گذاشتم خب بریم سراغ فیک.
ویو تهیونگ ...
تو شرکت بودم که منشیم اومد و یه پاکت بهم داد گفت یکی به اسم پارک یونا اینو فرستاده پاکت رو که باز کردم توش چند تا عکس بود اون عکس ات و یک پسر دیگه بود که درحال سکس باهم بودن ا... این یعنی ات بهم خیانت کرده ولی اون همیشه بهم میگفت عاشقمه نفهمیدم کی اشکام رو صورتم غلط خوردن
رفتم خونه و ( همون دعوایی که تو پارت اوله )
نشسته بودم کنار شومینه پای تلویزیون و چای میخوردم که گوشی ات که رو میز بود صدای اعلان داد بازش کردم رمز گوشیش رو میدونستم تاریخ تولد من بود دیدم ی پیام اومده اسم مخاطب یونا بود
پیام یونا : هه الان کجایی حتما تو خیابون دیدی بلاخره از تهیونگ جدات کردم ولی خیال نمیکردم شوهرت انقدر زود باور بشه .
چی صبر کن کسی که اون عکسا رو هم برام فرستاد اسمش یونا بود حالا یادم میاد یونا دوست ات بود که همیشه به اینکه ات با من ازدواج کرده حسودی میکرد پس این عکسا فتوشاپن خدایامن چیکار کردم با زندگیم اونو از خونه بیرون کردم سریع رفتم بیرون دیدم نیست سوییج ماشین رو برداشتم درو بستم و رفتم دنبالش بگردم یعنی کجا رفته اون که کسی رو نداره فقط یه خونه داشت که وقتی من تو کما بودم برای خرج عملم فروختش اها حتما رفته روی اون پلی که باهم اشنا شدیم اونجا
رفتم بالای پل که دیدم یه دختر اونجا اوفتاده و رفتم نزدیک تر که دیدم اون ات ست بغلش کردم بدنش خیلی داغ بود واییی
ات ...ات عشقم هق ....هق زندگیم هق ..پاشو قول میدم اگه سردت شه بغلت کنم بوست کنم تا گرم شی هق .. هق بلند شو با اخرین سرعت بردمش بیمارستان که...........
ساری یه کاری دارم میرم بعد ادامه ی پارت دو رو میزارم لایک و فالو .
ویو تهیونگ ...
تو شرکت بودم که منشیم اومد و یه پاکت بهم داد گفت یکی به اسم پارک یونا اینو فرستاده پاکت رو که باز کردم توش چند تا عکس بود اون عکس ات و یک پسر دیگه بود که درحال سکس باهم بودن ا... این یعنی ات بهم خیانت کرده ولی اون همیشه بهم میگفت عاشقمه نفهمیدم کی اشکام رو صورتم غلط خوردن
رفتم خونه و ( همون دعوایی که تو پارت اوله )
نشسته بودم کنار شومینه پای تلویزیون و چای میخوردم که گوشی ات که رو میز بود صدای اعلان داد بازش کردم رمز گوشیش رو میدونستم تاریخ تولد من بود دیدم ی پیام اومده اسم مخاطب یونا بود
پیام یونا : هه الان کجایی حتما تو خیابون دیدی بلاخره از تهیونگ جدات کردم ولی خیال نمیکردم شوهرت انقدر زود باور بشه .
چی صبر کن کسی که اون عکسا رو هم برام فرستاد اسمش یونا بود حالا یادم میاد یونا دوست ات بود که همیشه به اینکه ات با من ازدواج کرده حسودی میکرد پس این عکسا فتوشاپن خدایامن چیکار کردم با زندگیم اونو از خونه بیرون کردم سریع رفتم بیرون دیدم نیست سوییج ماشین رو برداشتم درو بستم و رفتم دنبالش بگردم یعنی کجا رفته اون که کسی رو نداره فقط یه خونه داشت که وقتی من تو کما بودم برای خرج عملم فروختش اها حتما رفته روی اون پلی که باهم اشنا شدیم اونجا
رفتم بالای پل که دیدم یه دختر اونجا اوفتاده و رفتم نزدیک تر که دیدم اون ات ست بغلش کردم بدنش خیلی داغ بود واییی
ات ...ات عشقم هق ....هق زندگیم هق ..پاشو قول میدم اگه سردت شه بغلت کنم بوست کنم تا گرم شی هق .. هق بلند شو با اخرین سرعت بردمش بیمارستان که...........
ساری یه کاری دارم میرم بعد ادامه ی پارت دو رو میزارم لایک و فالو .
۳۵.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.