آیدل من پارت ۱۷
تقریبا ساعت دو شده بود که با پسرا خدافظی کردمو رفتم خونهی خودم
توی راه یادم افتاد کنسرت شوگا از رگ گردن هم نزدیک تره واسه همین رفتم توی ی مغازه تا واسش ی عطر تلخ بگیرم تا اون روز بزنه به کتی که واسش دوختم
تا خاستم برم توی مغازه نامجون واسم زنگ زد
ا.ت: بله نامجون شی
نامجون: رسیدی خونه؟
ا.ت: عا نه اومدم واسه کنسرتتون ی عطر واسه شوگا بخرم چون اون شبی که خونشون بودیم دیدم جلد عطرش رو پرت کرد توی سطل زباله آخه تمومش کرده بود
نامجون: عا.. خب چیزه شوگا نمیاد کنسرت
تعجب کردم و صحبت نکردم که خودش ادامه داد
نامجون: خب بخاطر اون شایعه میگن نباید خودش رو نشون بده چون ممکنه ساسنگاش اونجا بش آسیب بزنن
ا.ت: شوگا الان کجاست؟؟
نامجون: خونش
سریع تاکسی گرفتم و راه افتادم سمت خونهی شوگا
وقتی آیفون زدم درو باز کرد
از حالش میشد فهمید که چقد ناراحته
ا.ت: قضیه رو فهمیدم.. متاسفم
شوگا: چیزی نیست که تو بخاطرش معذرت بخای بیا تو
سری تکون دادم و رفتم داخل
خونه خیلی کثیف بود و از وقتی که شوگا فهمیده بود اون دختره خدمتکارش خبرا رو پخش کرده اونو اخراج کرده بود
شوگا خمیازه کشید
ا.ت: برو بخاب من اینجا منتظر میمونم تا بیدار شی
شوگا: ولی..
ا.ت: برو
وقتی رفت توی اتاقش، کل خونه رو توی دو ساعت تمیز کردم ولی شوگا هنوزم خاب بود
تلوزیون رو نگاه کردم که دیدم یکی از کنسرتای دو ساعتهی بی تی اس داره پخش میشه
ا.ت: عررر چرا شوگا انقد کرااااشه اینجا؟
وقتی به خودم اومدم دیدم ساعت حدودا هفت شده
ا.ت: پس تا قبل از اینکه برم یکم غذا واسهی شوگا درست میکنم
رفتم توی اتاق که دیدم شوگا روی تخت نیست همون موقع از حموم بیرون اومده بود
خداروشکر لباس تنش بود
ا.ت: خب.. چیزه.. فکر کردم هنوزم خابی اومدم بیدارت کنم
ی لبخند زد و رفت سمت آیینه یکم بالم لب به لباش کشید
شوگا: تو هنوز اینجا بودی؟ ببخشید زیاد خابم میومد اصلا حواسم نبود تو اینجایی
ی لبخند زدم و یکم پریدم هوا
ا.ت: میرم بیرون تا بیای
پشت سرم اومد بیرون که با تمیزی خونش و عطر بوی غذا ی هینی کشید
شوگا: هی تو خونمو تمیز کردی؟؟ و این غذا بوی عطرش مث بوی عطر غذاهای مامانمه
ا.ت: ا.ت ی کارایی هم بلده آقای جذاب
دوتامون زدیم زیر خنده
رفتم تو آشپزخونه بعد از چیدمان میز به سس نیاز داشتم که توی کابینت بود
روی پنجهی پام وایسادم ولی دستم نرسید
ا.ت: ایش لعنتی چرا انقد بلنده
همونطور که با خودم صحبت میکردم یهو دستای شوگا رو بالاتر از دستام احساس کردم و..
#آیدل_من
خماری💔🗿😂
#𝒑𝒂𝒓𝒕_1۷
توی راه یادم افتاد کنسرت شوگا از رگ گردن هم نزدیک تره واسه همین رفتم توی ی مغازه تا واسش ی عطر تلخ بگیرم تا اون روز بزنه به کتی که واسش دوختم
تا خاستم برم توی مغازه نامجون واسم زنگ زد
ا.ت: بله نامجون شی
نامجون: رسیدی خونه؟
ا.ت: عا نه اومدم واسه کنسرتتون ی عطر واسه شوگا بخرم چون اون شبی که خونشون بودیم دیدم جلد عطرش رو پرت کرد توی سطل زباله آخه تمومش کرده بود
نامجون: عا.. خب چیزه شوگا نمیاد کنسرت
تعجب کردم و صحبت نکردم که خودش ادامه داد
نامجون: خب بخاطر اون شایعه میگن نباید خودش رو نشون بده چون ممکنه ساسنگاش اونجا بش آسیب بزنن
ا.ت: شوگا الان کجاست؟؟
نامجون: خونش
سریع تاکسی گرفتم و راه افتادم سمت خونهی شوگا
وقتی آیفون زدم درو باز کرد
از حالش میشد فهمید که چقد ناراحته
ا.ت: قضیه رو فهمیدم.. متاسفم
شوگا: چیزی نیست که تو بخاطرش معذرت بخای بیا تو
سری تکون دادم و رفتم داخل
خونه خیلی کثیف بود و از وقتی که شوگا فهمیده بود اون دختره خدمتکارش خبرا رو پخش کرده اونو اخراج کرده بود
شوگا خمیازه کشید
ا.ت: برو بخاب من اینجا منتظر میمونم تا بیدار شی
شوگا: ولی..
ا.ت: برو
وقتی رفت توی اتاقش، کل خونه رو توی دو ساعت تمیز کردم ولی شوگا هنوزم خاب بود
تلوزیون رو نگاه کردم که دیدم یکی از کنسرتای دو ساعتهی بی تی اس داره پخش میشه
ا.ت: عررر چرا شوگا انقد کرااااشه اینجا؟
وقتی به خودم اومدم دیدم ساعت حدودا هفت شده
ا.ت: پس تا قبل از اینکه برم یکم غذا واسهی شوگا درست میکنم
رفتم توی اتاق که دیدم شوگا روی تخت نیست همون موقع از حموم بیرون اومده بود
خداروشکر لباس تنش بود
ا.ت: خب.. چیزه.. فکر کردم هنوزم خابی اومدم بیدارت کنم
ی لبخند زد و رفت سمت آیینه یکم بالم لب به لباش کشید
شوگا: تو هنوز اینجا بودی؟ ببخشید زیاد خابم میومد اصلا حواسم نبود تو اینجایی
ی لبخند زدم و یکم پریدم هوا
ا.ت: میرم بیرون تا بیای
پشت سرم اومد بیرون که با تمیزی خونش و عطر بوی غذا ی هینی کشید
شوگا: هی تو خونمو تمیز کردی؟؟ و این غذا بوی عطرش مث بوی عطر غذاهای مامانمه
ا.ت: ا.ت ی کارایی هم بلده آقای جذاب
دوتامون زدیم زیر خنده
رفتم تو آشپزخونه بعد از چیدمان میز به سس نیاز داشتم که توی کابینت بود
روی پنجهی پام وایسادم ولی دستم نرسید
ا.ت: ایش لعنتی چرا انقد بلنده
همونطور که با خودم صحبت میکردم یهو دستای شوگا رو بالاتر از دستام احساس کردم و..
#آیدل_من
خماری💔🗿😂
#𝒑𝒂𝒓𝒕_1۷
۳.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱