برای اولین بار خوشبخت شدم
برای اولین بار خوشبخت شدم
پارت ۸
صبح بیدار شدم خیلی درد داشتم یاد بچه افتادم ته کنارم خواب بود بیدارش کردم گفت ارباب ارباب
که بیدار شد نگام کرد
گفت چه مرگته
گفتم ارباب شکم درد میکنه میترسم برای بچه اتفاقی بیوفته
ویو ته
تازه یادم آمد همچی دیشب تنبیهش کردم اون مرده و ات باردار بود و تنبیهش کردم
گفتم وایسا برو لباس بپوش تا به دکتر بگم بیات
نگاهی به خودش انداخت تازه متوجه شد لخت بود
رفت لباس بپوشه یکی از لباس های خودم رو بهش دادم
بعد دکتر آمد ( دکتر دوست صمیمی ته بود اسمش جمین )
جمین رفت به ته گفت دیگه آنقدر تنبیهش نکن شاید برای بچت اتفاقی بیوفتهههه ته گفت میخوام سر به تنش نباشه و ات همه اینا رو شنید اشک ریخت
دو روز بعد
از زبان ات خیلی تا امید شدم تهیونگ غذا بهم کم میداد خوب که چی قبلا حتی یکم غذا هم بهم نمیدادن لیا هم همش اذیتم میکرد .......
شرایط پارت بعد
30 کامنت
پارت ۸
صبح بیدار شدم خیلی درد داشتم یاد بچه افتادم ته کنارم خواب بود بیدارش کردم گفت ارباب ارباب
که بیدار شد نگام کرد
گفت چه مرگته
گفتم ارباب شکم درد میکنه میترسم برای بچه اتفاقی بیوفته
ویو ته
تازه یادم آمد همچی دیشب تنبیهش کردم اون مرده و ات باردار بود و تنبیهش کردم
گفتم وایسا برو لباس بپوش تا به دکتر بگم بیات
نگاهی به خودش انداخت تازه متوجه شد لخت بود
رفت لباس بپوشه یکی از لباس های خودم رو بهش دادم
بعد دکتر آمد ( دکتر دوست صمیمی ته بود اسمش جمین )
جمین رفت به ته گفت دیگه آنقدر تنبیهش نکن شاید برای بچت اتفاقی بیوفتهههه ته گفت میخوام سر به تنش نباشه و ات همه اینا رو شنید اشک ریخت
دو روز بعد
از زبان ات خیلی تا امید شدم تهیونگ غذا بهم کم میداد خوب که چی قبلا حتی یکم غذا هم بهم نمیدادن لیا هم همش اذیتم میکرد .......
شرایط پارت بعد
30 کامنت
۴۷.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.