فیک جونگ کوک

ادامه...
جناب جعون؟ مشخصه که این دست رو هم باخت اما حالا شرطی که از قبل گذاشته بودن مهم بود و پدر ا/ت اصلا به باخت فکر نمی‌کرد که این شرط رو گذاشت.
کوک:تو گفتی اگه باختی دخترت رو به من میدی حالا قبوله؟
علامت پدر ا/ت_
_عاا خب راستش من دختر ندارم پس بیخیال
کوک:که دختر نداری؟
_نه ندارم*ترسیده
کوک:پیدا کردنش واسم کار راحتیه پس خودت بگو کجاست؟
_من چیزی ازش نمیدونم
کوک: یعنی چیزی از دخترت نمیدونی؟
_نه
کوک:همش یه دروغه عوضی بهم بگو دخترت کجاست؟ *داد
_من فقط میدونم.. توی مدرسه ی سئول درس میخونه *ترسیده
کوک:خوبه حالا گمشو و قید دخترتو واسه همیشه بزن
_امم.......
کوک:ساکت شو میرم و دخترتو پیدا میکنم و خودت دیگه دور و ورم پیدات نشه مرتیکه اشغال
_اما....
کوک:خفه
درسته که ا/ت و پدرش از هم دورن و بهم اهمیت نمیدن اما خب به هر حال اون یه پدره و با فهمیدن این قضیه نابود شد که چرا دخترشو بدون دلیل منطقی وارد این قضیه کرده ولی دیگه فایده ای نداشت...
ادامه پارت بعد...
🧚🏻‍♀️✨