فیک جونگ کوک«زندگی پیچیده ی من» p19
*از زبان کوک*
با اون حرکت هایون، لوکاس سریع از اتاق زد بیرون
هایون: برمیگردیم به بحث خودمون
خواست حرفاشو شروع کنه که در اتاق رو زد
جیمین: اهای داداش، چیکار میکنـ..... اوه، مهمون داری؟ بد موقع اومدم؟!
کوک: اول در میزدی میگفتم موقعیت خوبی اومدی یا نه! حالا اومدی دیگه
جین: صدبار از وقتی که راه افتادیم بت گفتم در بزن بچه، گوش نکردی که هیچ! جلسشونم بهم زدی
جیمین: هیووونگ!!!!
هایون: پس من برم دیگه؟
کوک: خبرت میکنم!!
هایون: بلاخزه قانعت کردم، من رفتم رئیس جونمممم
جین: چه زود دختر خاله شد! وایسا،یعنی نظرت عوض شد؟
کوک: همممم! تقریبا
جیمین: چی نظرتو عوض کرده حالا آقای جئون!
جونگ کوک: خودش، اون دختر«خندید»... داستانش مفصله باید براتون تعریف کنم
جیمین: باید تصمیم قطعیتو بگیری!
کوک: چرا؟ چیزی شده؟!
جین: یه سفر باید بریم، به یه جایی که خیلی به ادمای پولدار دست درازی میشه!
کوک: خب، همین الان تصمیم میگیریم!!
جیمین: خب به نظرم که اونا خیلی با استعدادن! و واقعا به نظرم به درد بادیگارد بودن میخورن!!
جین: نظر منم مثبته! خودت چی جونگ کوک؟!
کوک: خب.....«یاد محافظت هایون در برابر اون آدما میفته» نظر منم مثبته!
جیمین: خوبهههه
کوک: ولی به یه شرطی...!
جین: باز چی میخوای؟!
کوک: اون دختره، کیم هایون! مال منه، من اونو میخوام
جیمین: اووووو... خبریههه
کوک: هیوونگ
جیمین: هانول، پارک هانولم مال من
جین: منم کیم یونا، اخه یه حسی بهم میگه من اونو میشناسم
کوک: یعنی ممکنه که.... خواهر گمشدت باشه؟
جین: برا همین یه حسی بش دارم، باید زیر نظرش بگیرم!!
با اون حرکت هایون، لوکاس سریع از اتاق زد بیرون
هایون: برمیگردیم به بحث خودمون
خواست حرفاشو شروع کنه که در اتاق رو زد
جیمین: اهای داداش، چیکار میکنـ..... اوه، مهمون داری؟ بد موقع اومدم؟!
کوک: اول در میزدی میگفتم موقعیت خوبی اومدی یا نه! حالا اومدی دیگه
جین: صدبار از وقتی که راه افتادیم بت گفتم در بزن بچه، گوش نکردی که هیچ! جلسشونم بهم زدی
جیمین: هیووونگ!!!!
هایون: پس من برم دیگه؟
کوک: خبرت میکنم!!
هایون: بلاخزه قانعت کردم، من رفتم رئیس جونمممم
جین: چه زود دختر خاله شد! وایسا،یعنی نظرت عوض شد؟
کوک: همممم! تقریبا
جیمین: چی نظرتو عوض کرده حالا آقای جئون!
جونگ کوک: خودش، اون دختر«خندید»... داستانش مفصله باید براتون تعریف کنم
جیمین: باید تصمیم قطعیتو بگیری!
کوک: چرا؟ چیزی شده؟!
جین: یه سفر باید بریم، به یه جایی که خیلی به ادمای پولدار دست درازی میشه!
کوک: خب، همین الان تصمیم میگیریم!!
جیمین: خب به نظرم که اونا خیلی با استعدادن! و واقعا به نظرم به درد بادیگارد بودن میخورن!!
جین: نظر منم مثبته! خودت چی جونگ کوک؟!
کوک: خب.....«یاد محافظت هایون در برابر اون آدما میفته» نظر منم مثبته!
جیمین: خوبهههه
کوک: ولی به یه شرطی...!
جین: باز چی میخوای؟!
کوک: اون دختره، کیم هایون! مال منه، من اونو میخوام
جیمین: اووووو... خبریههه
کوک: هیوونگ
جیمین: هانول، پارک هانولم مال من
جین: منم کیم یونا، اخه یه حسی بهم میگه من اونو میشناسم
کوک: یعنی ممکنه که.... خواهر گمشدت باشه؟
جین: برا همین یه حسی بش دارم، باید زیر نظرش بگیرم!!
۷.۲k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.