پارت ۹
تهیونگ خواست درو با لگد باز کنه،ولی با صدای تفنگ هردو سرجامون متوقف شدیم
___________________________________________
"Ji lara"
به سمت در دویدم هرچقدر در میزدم هیچ صدایی از اتاق شنیده نمیشد
پدر:صدای چی بود؟
پدر وقتی دید من حرفی نمیزنم خودش اومد جلو و با ضربه ای که به در میزد داد زد
پدر:درو باز کنین چه اتفاقی افتاده؟
+بابا مین سو با کانگ جون داخل اتاقن
پدر:کانگ جووون،مین سوووو درو باز کنین بچه بازی درنیارین
_آقای جی کارتون بی فایدس بهتره که درو بشکنیم
_______________
"Taehyung"
از در فاصله گرفتم و خدا خدا میکردم که در بشکنه و من با حرفی که زدم پشیمون نشم تو دلم با شمرد سه به در حمله کردم،،،،چیزی نفهمیدم جز اینکه رو زمین روی در افتادم،درو شکونده بودم.
________________
"Ji lara"
با شکستن در زودی دویدم سمت اتاق،اتاق بهم ریخته بود به مین سو که اونور اتاق رو کف زمین بود نگاه کردم رفتم سمتش هیچی نشده بود پدر به سمت کانگ جون رفت و وقتی مطمئن شد هردوشون سالمن به من نگاه کرد
پدر:چیزیش نشده؟
+نه
با بع یاد آوری تهیونگ به سمتش برگشتم لنگان لنگان میومد سمتمون
+چیزیت نشده؟
_ن..نه من..خوبم
پدر به دستیاراش خبر داد و کانگ جون و مین سو رو برد به اتاقی که مخصوص بیماری بود(هروقت کسی آسیب دیده باشه به اتاق خصوصی میبرن تا درمان بشن)
""""""""""""""""""""""""""""""""""
پرستارا نگاهی به کانگ جون و مین سو کردن
+وضعیتشون چجوره؟
پرستار:خداروشکر خوبن چیزی نشده،با اجازه من میرم
از اتاق بیرون اومدم که تهیونگ جلوم ظاهر شد به چهره بهم ریختش و زخمی که رو صورتش بود نگاهی انداختم
_عام،چیزه...
بدون اینکه بزارم حرف بزنه رفتم داخل هموم اتاق و جعبه کمک اولیه رو برداشتم از اتاق اومدم بیرون همنطوری مونده بود دستشو گرفتم و با خودم کشوندمش
_لارا؟چیکار میکنی؟
در اتاقمو باز کردم و رو تخت نشوندمش درحالی که رو صندلی چرخ دار میزتحریرم نشستم خودمو هل دادم سمتش و از تو جعبه پنبه و پماد دراوردم رو گونش کشیدم و بعدش روش چسب زخم زدم
بهش نگاهی کردم که با تعجب بهم نگاه میکرد
+تموم شد
_خوب؟
+نمیخوای از رو تختم بلند بشی؟
_مثل اینکه تو جلوی منی
زود رفتم کنار و اون از تختم بلند شد و رفت بیرون
+چرا بهم اهمیت نداد؟آیش به من چه
از اتاق بیرون اومدم و به سمت اتاق رفتم مین سو داشت بلند میشد دویدم طرفش
+خوبی؟
مینسو:خوبم
+جاییت درد میکنه؟
مینسو:نه
+واقعا که اوسکولی
مینسو:گشنمه
+بلندشو بریم پایین شام بخوریم
مین سو بلند شد با صدای ناله های کانگ جون به طرفش برگشتیم
مینسو:این چشه؟
+مست کرده بود،هی...هی بلند شو
کانگ جون:چی؟چیشده؟وای ههه ههه هه(صدای نفس)
به دور و برش نگاهی کرد
کانگ:اینجا چیش
مینسو:حرف مفت نزن بلندشو
مینسو دستمو گرفت و خواستم بریم ولی با داد کانگ جون بازم به طرفش برگشتیم
کانگ جون:یااااا کمکم کنید،مثل اینکه ازتون بزرگترما
مینسو کمکش کرد تا بلندشه
کانگ جون:آیییی سرم داره میترکههه...
از پله ها پایین رفتیم پدر با تهیونگ صحبت میکرد تعجب کردم که انقدر صمیمی شده بودند
+میبینم که میونتون خوبه باهم
پدر:حالتون خوبه؟؟؟
مینسو:خوبیم پدر چیزی نشده
به تهیونگ که خیره بهم نگاه میکرد با صدای پدرم به طرفش برگشت
پدر:تهیونگ شی حرفایی که زدیم بین خودمون بمونه ها
_اصلا نگران نباشین
پدر:خوبه
نشستیم سر سفره و شامو خوردیم بعد شام همه تو سالن نشستیم و هرکس سرش مشغول بود تا اینکه پدر بحثو باز کرد
پدر:بچه ها میخواستم یه چیو بهتون بگم
مینسو:میشنوم
+درمورد؟
پدر:مادرتون،خوب قراره که بیاد اینجا
+خوب؟
پدر:با دخترش
مینسو:چی؟
+با دخترش؟
پدر:اره،مادرتون با یه مردِ***ازدواج کرده
+ف*ا*ک
کانگ جون:هه ببین چه زنی بوده
+نه اینکه مامان تو خیلی خوبه
کانگ جون:درست حرف بزن
مینسو:تو خودت درست حرف بزن
پدر:باشه دیه بس کنین فردام قراره بیان اینجا چند روزو با هم آشنا بشین
___________________________________________
"Ji lara"
به سمت در دویدم هرچقدر در میزدم هیچ صدایی از اتاق شنیده نمیشد
پدر:صدای چی بود؟
پدر وقتی دید من حرفی نمیزنم خودش اومد جلو و با ضربه ای که به در میزد داد زد
پدر:درو باز کنین چه اتفاقی افتاده؟
+بابا مین سو با کانگ جون داخل اتاقن
پدر:کانگ جووون،مین سوووو درو باز کنین بچه بازی درنیارین
_آقای جی کارتون بی فایدس بهتره که درو بشکنیم
_______________
"Taehyung"
از در فاصله گرفتم و خدا خدا میکردم که در بشکنه و من با حرفی که زدم پشیمون نشم تو دلم با شمرد سه به در حمله کردم،،،،چیزی نفهمیدم جز اینکه رو زمین روی در افتادم،درو شکونده بودم.
________________
"Ji lara"
با شکستن در زودی دویدم سمت اتاق،اتاق بهم ریخته بود به مین سو که اونور اتاق رو کف زمین بود نگاه کردم رفتم سمتش هیچی نشده بود پدر به سمت کانگ جون رفت و وقتی مطمئن شد هردوشون سالمن به من نگاه کرد
پدر:چیزیش نشده؟
+نه
با بع یاد آوری تهیونگ به سمتش برگشتم لنگان لنگان میومد سمتمون
+چیزیت نشده؟
_ن..نه من..خوبم
پدر به دستیاراش خبر داد و کانگ جون و مین سو رو برد به اتاقی که مخصوص بیماری بود(هروقت کسی آسیب دیده باشه به اتاق خصوصی میبرن تا درمان بشن)
""""""""""""""""""""""""""""""""""
پرستارا نگاهی به کانگ جون و مین سو کردن
+وضعیتشون چجوره؟
پرستار:خداروشکر خوبن چیزی نشده،با اجازه من میرم
از اتاق بیرون اومدم که تهیونگ جلوم ظاهر شد به چهره بهم ریختش و زخمی که رو صورتش بود نگاهی انداختم
_عام،چیزه...
بدون اینکه بزارم حرف بزنه رفتم داخل هموم اتاق و جعبه کمک اولیه رو برداشتم از اتاق اومدم بیرون همنطوری مونده بود دستشو گرفتم و با خودم کشوندمش
_لارا؟چیکار میکنی؟
در اتاقمو باز کردم و رو تخت نشوندمش درحالی که رو صندلی چرخ دار میزتحریرم نشستم خودمو هل دادم سمتش و از تو جعبه پنبه و پماد دراوردم رو گونش کشیدم و بعدش روش چسب زخم زدم
بهش نگاهی کردم که با تعجب بهم نگاه میکرد
+تموم شد
_خوب؟
+نمیخوای از رو تختم بلند بشی؟
_مثل اینکه تو جلوی منی
زود رفتم کنار و اون از تختم بلند شد و رفت بیرون
+چرا بهم اهمیت نداد؟آیش به من چه
از اتاق بیرون اومدم و به سمت اتاق رفتم مین سو داشت بلند میشد دویدم طرفش
+خوبی؟
مینسو:خوبم
+جاییت درد میکنه؟
مینسو:نه
+واقعا که اوسکولی
مینسو:گشنمه
+بلندشو بریم پایین شام بخوریم
مین سو بلند شد با صدای ناله های کانگ جون به طرفش برگشتیم
مینسو:این چشه؟
+مست کرده بود،هی...هی بلند شو
کانگ جون:چی؟چیشده؟وای ههه ههه هه(صدای نفس)
به دور و برش نگاهی کرد
کانگ:اینجا چیش
مینسو:حرف مفت نزن بلندشو
مینسو دستمو گرفت و خواستم بریم ولی با داد کانگ جون بازم به طرفش برگشتیم
کانگ جون:یااااا کمکم کنید،مثل اینکه ازتون بزرگترما
مینسو کمکش کرد تا بلندشه
کانگ جون:آیییی سرم داره میترکههه...
از پله ها پایین رفتیم پدر با تهیونگ صحبت میکرد تعجب کردم که انقدر صمیمی شده بودند
+میبینم که میونتون خوبه باهم
پدر:حالتون خوبه؟؟؟
مینسو:خوبیم پدر چیزی نشده
به تهیونگ که خیره بهم نگاه میکرد با صدای پدرم به طرفش برگشت
پدر:تهیونگ شی حرفایی که زدیم بین خودمون بمونه ها
_اصلا نگران نباشین
پدر:خوبه
نشستیم سر سفره و شامو خوردیم بعد شام همه تو سالن نشستیم و هرکس سرش مشغول بود تا اینکه پدر بحثو باز کرد
پدر:بچه ها میخواستم یه چیو بهتون بگم
مینسو:میشنوم
+درمورد؟
پدر:مادرتون،خوب قراره که بیاد اینجا
+خوب؟
پدر:با دخترش
مینسو:چی؟
+با دخترش؟
پدر:اره،مادرتون با یه مردِ***ازدواج کرده
+ف*ا*ک
کانگ جون:هه ببین چه زنی بوده
+نه اینکه مامان تو خیلی خوبه
کانگ جون:درست حرف بزن
مینسو:تو خودت درست حرف بزن
پدر:باشه دیه بس کنین فردام قراره بیان اینجا چند روزو با هم آشنا بشین
۷.۷k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.