اینجا عشق ممنوع است «پارت۱۱»
چشمم خورد ب ی نیمکت...رفتم بشینم رو نمیکت ک یهو ی مرد گنده ک داشت عصبی با گوشی حرف میزد و حواسش ب جلو نبود خورد ب من و خوردم زمین و چیز های تو دستم ریخت رو زمین،،اونم ی ظرف غذا تو دستش بود غذا ریخت رو دستم و کاسه خورد زمین و شکست.دستم داشت میسوخت،محکم دستمو گرفتم.مرد خم شد و یقمو گرفت و داد زد.
@:هوووی عوضی چرا جلوت رو نمیبینی؟
نمیخواستم باهاش درگیر بشم ب علاوه دستم خیلی بد سوخته.
ساکورا: ببخشید از عمد نبود.
@:هاااااا؟؟معذرت خواهی ت غذای منو برنمی گردونه.
با قیافه پوکر نگاه کردم.
ساکورا:گفتم ک ببخشید،حواسم نبود، پول غذا رو میدم.
یقمو محکم گرفته بود جوری یقمو کشید بالا ک از رو زمین بلند شدم(افتاده بود رو زمین)
@:عههههه؟چقدرم ک پور رویی.پول غذا ب چه دردم میخوره؟
مشتش رو آماده کرد.ی لبخند شیطانی زد.
@: اول کتکت میزنم بعد هم با من میای.تو واقعا...
ی مشت خورد تو صورتش،شتاب مشت زیاد بود،چند قدم رفت عقب و یقمو ول کرد و دو دستشو گذاشت رو صورتش.کنارمو نگاه کردم،مایکی بود.قیافش جدی بود،تا حالا اینجوری ندیدمش.
مایکی:حالت خوبه؟
سر تکون دادم ولی دستم بد سوخته بود.مرده دستش رو از رو صورتش برداشت.دماغش خونی شده بود.خییییییلی عصبی بود.اومد جلو.
@:توعه عوضی چیکار کردی؟
مایکی پوکر نگاهش میکرد.
مایکی:توعه عوضی با چ جرعتی نزدیک این خانم شدی؟
@:هااااا؟میخای قهرمان بازی در بیاری؟بیخیال مگه تو چیکارشی؟
مایکی همون جور که نگاهش ب طرف (طرف:اون شخص)بود مچ دست منو گرفت و ب سمت خودش کشوند جوری ک بازوم ب بازوش خورد. اون یکی دستشو همینجور ک کنارم بود گذاشت دور کمرم از پشت و همینجور ب مرد خیره بود.منو رسما چسبونده بود ب خودش.
مایکی:من دوست پسرشم.مشکل داری؟.....
@:هوووی عوضی چرا جلوت رو نمیبینی؟
نمیخواستم باهاش درگیر بشم ب علاوه دستم خیلی بد سوخته.
ساکورا: ببخشید از عمد نبود.
@:هاااااا؟؟معذرت خواهی ت غذای منو برنمی گردونه.
با قیافه پوکر نگاه کردم.
ساکورا:گفتم ک ببخشید،حواسم نبود، پول غذا رو میدم.
یقمو محکم گرفته بود جوری یقمو کشید بالا ک از رو زمین بلند شدم(افتاده بود رو زمین)
@:عههههه؟چقدرم ک پور رویی.پول غذا ب چه دردم میخوره؟
مشتش رو آماده کرد.ی لبخند شیطانی زد.
@: اول کتکت میزنم بعد هم با من میای.تو واقعا...
ی مشت خورد تو صورتش،شتاب مشت زیاد بود،چند قدم رفت عقب و یقمو ول کرد و دو دستشو گذاشت رو صورتش.کنارمو نگاه کردم،مایکی بود.قیافش جدی بود،تا حالا اینجوری ندیدمش.
مایکی:حالت خوبه؟
سر تکون دادم ولی دستم بد سوخته بود.مرده دستش رو از رو صورتش برداشت.دماغش خونی شده بود.خییییییلی عصبی بود.اومد جلو.
@:توعه عوضی چیکار کردی؟
مایکی پوکر نگاهش میکرد.
مایکی:توعه عوضی با چ جرعتی نزدیک این خانم شدی؟
@:هااااا؟میخای قهرمان بازی در بیاری؟بیخیال مگه تو چیکارشی؟
مایکی همون جور که نگاهش ب طرف (طرف:اون شخص)بود مچ دست منو گرفت و ب سمت خودش کشوند جوری ک بازوم ب بازوش خورد. اون یکی دستشو همینجور ک کنارم بود گذاشت دور کمرم از پشت و همینجور ب مرد خیره بود.منو رسما چسبونده بود ب خودش.
مایکی:من دوست پسرشم.مشکل داری؟.....
۴.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.