رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ²⁰ ¤
________________________________________
امروز ¹³ آگوست :)
روز مراسم بود
امروز دیگه رسما مال این یوپ میشدم و قبول میکردم از کیم تبدیل بشم به هوانگ :)))))
ولی .....
دلم برای مامانم تنگه
آرزو داشت عروسی مو ببینه
ولی ندید !!
پدرم آرزو های مادرمو ازش گرفت
امروز به هیچی نمیخواستم فکر کنم
روی تخت دراز کشیده بودم انگار نه انگار که امروز عروسیمه
حوصله نداشتم بلند شم
ولی خب دیگه بلند شدم و زنگ زدم به آرایشگر تا بیان آمادم کنن
آماندا : سلام خانم لی
آرایشگر : به به آماندا خانوم ، بفرمایید
آماندا : میخواستم بگم ساعت ⁶ عصر مراسم شروع میشه لطفا الان به این آدرسی که میفرستم بیاید تا آماده شم
آرایشگر : اووووو مبارکه ، چشم حتما الان میایم
آماندا : خیلی ممنون خداحافظ
آرایشگر : خداحافظ
رفتم یه آبی به دست و صورتم زدم ، روتین پوستیمو انجام دادم ، یه لباس لش سفید پوشیدم
معمولا سیاه میپوشم ولی امروز فرق میکرد
موهامو باز کردم و با شونه مرتبش کردم
بعد گوجه ای بستم بهم نریزه تا بیان
وایساااا
به آرتی سر نزدم بزار ببینم بازم کپیده
رفتم توی اتاقش و دیدم بعله ، خانوم عین خرس خوابیده
رفتم نشستم روی تخت و بالشی که اون طرف بود و برداشتم و محکم کوبیدم تو سر آرتمیس
آماندا : هوییییی گراز پاشوووو انگار نه انگار که امروز عروسیهههه پاشووووو دیگههههه الان آریشگرا میرسن
آرتمیس : هااااا چیه من کیَم تو کیی؟؟
آماندا : 😐💔
آرتمیس : آهان تویی ، بُعنُم😐
آماندا : اسکلللل امروز عروسیهههه پاشوووو
آرتمیس : چییییی یا ابلفض یادم نبوددددد
آماندا : نوچ نوچ نوچ نوچ نوچ نوچ ( تاسف بار😐)
آرتمیس : خب اکی برو گمشو دیگه نشسته منو نگا میکنه برو تو اتاقت منم حاضر شم ، تیپ ست میخوام بزنیم
آماندا : من تیپ مو زدم
آرتمیس : منم همین تیپ و میزنم ، حالا برو گمشو
آماندا : اکی من رفتم
بزار ببینم این یوپ چیکار میکنه
رفتم تو اتاقش دیدم اونم خوابه 😐
چقد اینا بیخیال بودن
آماندا : این یووووووووپ
این یوپ : هاااااا ( هنگ )
آماندا : امروز چه روزیهههههه
این یوپ : ¹³ آگوست خب که چی
آماندا : 😐😐 امروز عروسیمونه😐💔
این یوپ : عههههه راست میگی یادم نبود
آماندا : هعی 😐💔
این یوپ : بزار زنگ بزنم به آریشگر بیاد موهامو درست کنه توعم برو حاضر شو ، الان ساعت ¹² ظهره ، ساعت ³ میام دنبالت
آماندا : اکی من رفتم
این یوپ : راستی ، امروز بدون میکاپ هم خیلی خوشگل شدی موهاتو اینجوری بستی
آماندا : عه ، پس از این به بعد همینجوری میبندم
این یوپ : ( لبخند )
آماندا : میبونمت
این یوپ : باش بای
آماندا : بای
________________________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ²⁰ ¤
________________________________________
امروز ¹³ آگوست :)
روز مراسم بود
امروز دیگه رسما مال این یوپ میشدم و قبول میکردم از کیم تبدیل بشم به هوانگ :)))))
ولی .....
دلم برای مامانم تنگه
آرزو داشت عروسی مو ببینه
ولی ندید !!
پدرم آرزو های مادرمو ازش گرفت
امروز به هیچی نمیخواستم فکر کنم
روی تخت دراز کشیده بودم انگار نه انگار که امروز عروسیمه
حوصله نداشتم بلند شم
ولی خب دیگه بلند شدم و زنگ زدم به آرایشگر تا بیان آمادم کنن
آماندا : سلام خانم لی
آرایشگر : به به آماندا خانوم ، بفرمایید
آماندا : میخواستم بگم ساعت ⁶ عصر مراسم شروع میشه لطفا الان به این آدرسی که میفرستم بیاید تا آماده شم
آرایشگر : اووووو مبارکه ، چشم حتما الان میایم
آماندا : خیلی ممنون خداحافظ
آرایشگر : خداحافظ
رفتم یه آبی به دست و صورتم زدم ، روتین پوستیمو انجام دادم ، یه لباس لش سفید پوشیدم
معمولا سیاه میپوشم ولی امروز فرق میکرد
موهامو باز کردم و با شونه مرتبش کردم
بعد گوجه ای بستم بهم نریزه تا بیان
وایساااا
به آرتی سر نزدم بزار ببینم بازم کپیده
رفتم توی اتاقش و دیدم بعله ، خانوم عین خرس خوابیده
رفتم نشستم روی تخت و بالشی که اون طرف بود و برداشتم و محکم کوبیدم تو سر آرتمیس
آماندا : هوییییی گراز پاشوووو انگار نه انگار که امروز عروسیهههه پاشووووو دیگههههه الان آریشگرا میرسن
آرتمیس : هااااا چیه من کیَم تو کیی؟؟
آماندا : 😐💔
آرتمیس : آهان تویی ، بُعنُم😐
آماندا : اسکلللل امروز عروسیهههه پاشوووو
آرتمیس : چییییی یا ابلفض یادم نبوددددد
آماندا : نوچ نوچ نوچ نوچ نوچ نوچ ( تاسف بار😐)
آرتمیس : خب اکی برو گمشو دیگه نشسته منو نگا میکنه برو تو اتاقت منم حاضر شم ، تیپ ست میخوام بزنیم
آماندا : من تیپ مو زدم
آرتمیس : منم همین تیپ و میزنم ، حالا برو گمشو
آماندا : اکی من رفتم
بزار ببینم این یوپ چیکار میکنه
رفتم تو اتاقش دیدم اونم خوابه 😐
چقد اینا بیخیال بودن
آماندا : این یووووووووپ
این یوپ : هاااااا ( هنگ )
آماندا : امروز چه روزیهههههه
این یوپ : ¹³ آگوست خب که چی
آماندا : 😐😐 امروز عروسیمونه😐💔
این یوپ : عههههه راست میگی یادم نبود
آماندا : هعی 😐💔
این یوپ : بزار زنگ بزنم به آریشگر بیاد موهامو درست کنه توعم برو حاضر شو ، الان ساعت ¹² ظهره ، ساعت ³ میام دنبالت
آماندا : اکی من رفتم
این یوپ : راستی ، امروز بدون میکاپ هم خیلی خوشگل شدی موهاتو اینجوری بستی
آماندا : عه ، پس از این به بعد همینجوری میبندم
این یوپ : ( لبخند )
آماندا : میبونمت
این یوپ : باش بای
آماندا : بای
________________________________________
۳.۸k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.